گنجور

 
صوفی محمد هروی

گل نورسته من عزم چمن دارد باز

می کند روح و روان در عقب او پرواز

نه منم مایل آن حلقه گیسو تنها

همه کس را به جهان هست هوس عمر دراز

هر شبی سوز دل خویش بگویم با شمع

پیش او نیست چو روشن صفت سوز و گداز

نکند مرغ دلم جز سرکویش منزل

همچو شاهین که به سر پنجه شه آید باز

می کند میل به آن طاق دو ابرو عابد

روی آرند به محراب بلی اهل نماز

تا تو از بند خود آزاد نگردی چون نی

نشوی محرم اسرار و نگردی دمساز

خواست صوفی که کند راز دل خود نهان

اشک خونی است دمادم شده او را غماز

 
 
 
فرخی سیستانی

یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز

بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز

من و او هر دو بحجره در و می مونس ما

باز کرده در شادی و در حجره فراز

گه بصحبت بر من با بر او بستی عهد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز

روز ناز تو گذشته‌است بدو نیز مناز

ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی

سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز

گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز

[...]

منوچهری

نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز

می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز

ای بلنداختر نام‌آور، تا چند به کاخ

سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز

بوستان عود همی‌سوزد، تیمار بسوز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

از غم هجر طراز همه خوبان طراز

زرد و باریکم و لرزانم چون تار طراز

به امید خبر یار و به طمع نظرش

به شبان سیه دیر و به روزان دراز

اگرم گوش بخارد نبرم دست به گوش

[...]

لبیبی

کره ای را که کسی نرم نکردست متاز

بجوانی و بزور و هنر خویش مناز

نه همه کار تودانی نه همه زورتراست

لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه