گل نورسته من عزم چمن دارد باز
می کند روح و روان در عقب او پرواز
نه منم مایل آن حلقه گیسو تنها
همه کس را به جهان هست هوس عمر دراز
هر شبی سوز دل خویش بگویم با شمع
پیش او نیست چو روشن صفت سوز و گداز
نکند مرغ دلم جز سرکویش منزل
همچو شاهین که به سر پنجه شه آید باز
می کند میل به آن طاق دو ابرو عابد
روی آرند به محراب بلی اهل نماز
تا تو از بند خود آزاد نگردی چون نی
نشوی محرم اسرار و نگردی دمساز
خواست صوفی که کند راز دل خود نهان
اشک خونی است دمادم شده او را غماز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و آرزوها است. شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند از عشق و آرزوهای طولانی زندگی فرار کند. او شبها درد دلش را با شمع در میان میگذارد و میفهمد که هیچ چیزی نمیتواند جای عشق او را بگیرد. همچنین شاعر به مفهوم آزادی و پیوستن به دنیای روحانی اشاره میکند و بیان میکند که تا زمانی که انسان از بندهای خودش آزاد نشود، نمیتواند به رازهای عمیق دست یابد. در نهایت، نگرانیهای صوفی را از اظهار راز دلش بیان میکند.
هوش مصنوعی: گل تازه من تصمیم دارد به چمن برود و باز می کند روح و دل را که در پی او پرواز کنند.
هوش مصنوعی: من نه به زیبایی آن حلقه گیسو علاقه دارم، بلکه به این فکر میکنم که همه انسانها در این دنیا آرزو دارند عمر طولانی داشته باشند.
هوش مصنوعی: هر شب با شمعی که پیش رو دارم، درد و سوز دل خود را با آن در میان میگذارم. اما نمیتوانم مانند روشنایی خود شمع، آن احساس سوز و گداز را به خوبی نمایان کنم.
هوش مصنوعی: دلم نکند جایی غیر از سر کویش آرام بگیرد، مانند شاهینی که فقط به خاطر شکار به نزد شه میآید.
هوش مصنوعی: عابدانی که در نماز به سمت محراب میروند، به زیبایی چشمان کسی که دو ابرویش مانند قوسی است، جذب میشوند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از قید و بندهای خود آزاد نشوی، مانند نی نمیتوانی به درک رازها و همسویی با دیگران برسید.
هوش مصنوعی: صوفی آرزو دارد که راز دلش را پنهان کند، اما اشکهای او که به صورت خون میریزد، دائماً او را لو میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز
بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز
من و او هر دو بحجره در و می مونس ما
باز کرده در شادی و در حجره فراز
گه بصحبت بر من با بر او بستی عهد
[...]
ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز
روز ناز تو گذشتهاست بدو نیز مناز
ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی
سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز
گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز
[...]
نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز
می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز
ای بلنداختر نامآور، تا چند به کاخ
سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز
بوستان عود همیسوزد، تیمار بسوز
[...]
از غم هجر طراز همه خوبان طراز
زرد و باریکم و لرزانم چون تار طراز
به امید خبر یار و به طمع نظرش
به شبان سیه دیر و به روزان دراز
اگرم گوش بخارد نبرم دست به گوش
[...]
کره ای را که کسی نرم نکردست متاز
بجوانی و بزور و هنر خویش مناز
نه همه کار تودانی نه همه زورتراست
لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.