گر سایه آن ماه به سوی چمن افتد
از رشک قدش لرزه به سرو سمن افتد
صد چشمه آب خضر از خاک برآید
هر جا که لعابی به زمین زآن دهن افتد
رفت از سر کوی تو دل از دست رقیبان
صد آه از آن خسته که دور از وطن افتد
هر جا که برآرم ز تمنای تو آهی
فریاد ازین واقعه بر مرد و زن افتد
بنگر که چو مصباح دلیلی شده روشن
از عکس تن دوست که در پیرهن افتد
بر غنچه زند بوسه ز شوق دهن او
روزی که صبا سوی چمن همچو من افتد
زان خسرو خوبان دل صوفی شده مجروح
آری غم شیرین همه بر کوهکن افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف زیباییها و احساسات عاطفی است که در برابر زیباییهای محبوب و عشق به او بوجود میآید. اشاره به این دارد که اگر سایه محبوب بر چمن بیفتد، دیگر گلها و درختان نیز به لرزه در میآیند. او بیان میکند که عشق و زمان دوری از محبوب چقدر دلشکستهکننده است و چطور این احساسات بر همه تأثیر میگذارد. همچنین، تأکید میشود که باطن عشق میتواند مانند نوری برای دل باشد و دلتنگی و شوق با بوسهای از طبیعت پیوند خورد. در نهایت، شاعر غم و شادیهای ناشی از عشق را به یکدیگر پیوند میزند.
هوش مصنوعی: اگر سایه آن ماه به باغ بیفتد، از حسادت قد او، لرزه به درخت سرو و سمن خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: هر جا که تنها یک مقدار از دوم، یعنی سرشار از زندگی و خیر و برکت، بر زمین بیفتد، صدها چشمه آب زنده و مفید از خاک بیرون میآید.
هوش مصنوعی: دل از دست رقیبان به خاطر دوری از تو رنج میکشد و هیچ احساسی دردناکتر از این نیست که کسی از وطن و دیار خود دور بماند.
هوش مصنوعی: هر جا که من بخواهم از longing و آرزوی تو آهی بکشم، همه مردان و زنان از این رویداد آگاه خواهند شد.
هوش مصنوعی: نگاهی بینداز که چگونه مانند یک چراغ، دل من روشن شده است از تصویر وجود دوستانم که در لباسشان بازتاب یافته است.
هوش مصنوعی: روز خوبی که نسیم به چمن میرسد، شوق و عشق باعث میشود که بر روی غنچهها بوسهای زده شود. این لحظه تشنگی و انتظار را به یاد میآورد که من نیز همچون نسیم، پای به این باغ میگذارم.
هوش مصنوعی: از آن خوشرویی که دل خیالِ صوفی را جریحهدار کرده، آری، درد خوشایند همگی بر دوش کوهکن سنگینی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون طرّه عنبر شکنش در شکن افتد
از سنبل تر سلسله بر نسترن افتد
دانی که عرق بر رخ خوبش بچه ماند
چون ژاله که بر برگ گل یاسمن افتد
کام دل شوریده ز لعل تو برآرم
[...]
زان چشم ندیدم که نگاهی بمن افتد
بیمار عجب نیست اگر کم سخن افتد
نزدیک بآسیب چنانم که پس از مرگ
از شمع مزار آتشم اندر کفن افتد
دل رنگ ندارد زتو چون داغ ز لاله
[...]
ای کاش پی قتل من آن سیم تن افتد
شاید که نگاهش گه کشتن به من افتد
صد تیشه بباید زدنش بر دل هر سنگ
تا سایهٔ شیرین به سر کوه کن افتد
واقف شود از حالت دلهای شکسته
[...]
گر نیمشبی مست در آغوش من افتد
چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد
صد بار به پیش قدمش جان بسپارم
یکبار مگر گوشه چشمش به من افتد
ای بر سر سودای تو سرها شده بر باد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.