چون طرّه عنبر شکنش در شکن افتد
از سنبل تر سلسله بر نسترن افتد
دانی که عرق بر رخ خوبش بچه ماند
چون ژاله که بر برگ گل یاسمن افتد
کام دل شوریده ز لعل تو برآرم
گر چین سر زلف تو در دست من افتد
چون وقت سحر گل بشکر خنده در آید
از بلبل شوریده فغان در چمن افتد
گر زانک بچین اوفتد از زلف تو تاری
زین واسطه خون در دل مشک ختن افتد
طوطی که شکر می شکند در شکرستان
نادرفتد ار همچو تو شیرین سخن افتد
لعل لب دُر پوش تو چون در سخن آید
خون در جگر ریش عقیق یمن افتد
هر کو چو من از عشق تو بی خویشتن افتاد
در دام غم از درد دل خویشتن افتد
خواجو چو برد سوز غم هجر تو در خاک
آتش ز دل سوخته اش در کفن افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و شیرینی معشوق است و احساسات عاشقانه را با تصاویری شاعرانه توصیف میکند. شاعر به زیباییهای چهره و زلف معشوق اشاره میکند و از تأثیر آن بر دلهای عاشقان میگوید. او به پرندگان و گلها و تأثیراتی که زیبایی معشوق بر آنها میگذارد، مثال میزند. در نهایت، شاعر از درد و غم جدایی از معشوق خود سخن میگوید و احساسات سوزناک خود را به زیباترین شکل بیان میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که موهای خوشبو و لطیف او در هم فرو میرود، از زیباییاش مانند ساقهی گل نسرین به سمت دیگری جلب توجه میکند.
هوش مصنوعی: میدانی که عرقی که بر چهره زیبا و نازک او نشسته، مانند شبنمی است که بر روی گل یاسمن میافتد.
هوش مصنوعی: اگر چینهای موهایت در دستانم بیفتد، دل بیقرارم را با زیبایی لعل تو شاد میکنم.
هوش مصنوعی: در صبحگاه، گلها با زیبایی و شیرینی خود درخشان میشوند و بلبل شیدا با صدای دلانگیز خود نغمهخوانی میکند و این صدا در باغ شنیده میشود.
هوش مصنوعی: اگر تار مویی از زلف تو بیفتد، به خاطر آن، خون دل من مانند عطر مشک در دل به یاد تو خواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر طوطیای که در باغ شکر مشغول به شکستن شکر است، در جایی مثل شکرستان با زبانی شیرین و دلنواز، چون تو حضور یابد، آنجا را رها میکند و به جای دیگری میرود.
هوش مصنوعی: اگر لب سرخ تو در سخن بگوید، قلبم به درد میآید و مثل عقیق یمن زخم میخورد.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من به عشق تو گرفتار شده و خود را از دست داده، در دام اندوه قرار میگیرد و از درد دلش رنج میکشد.
هوش مصنوعی: خواجو به شدت از غم فراق تو رنج میبرد، بهطوری که احساساتش آنقدر سوزان است که زمانی که در خاک دفن شود، آتش دل سوختهاش در لایههای کفناش باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر سایه آن ماه به سوی چمن افتد
از رشک قدش لرزه به سرو سمن افتد
صد چشمه آب خضر از خاک برآید
هر جا که لعابی به زمین زآن دهن افتد
رفت از سر کوی تو دل از دست رقیبان
[...]
زان چشم ندیدم که نگاهی بمن افتد
بیمار عجب نیست اگر کم سخن افتد
نزدیک بآسیب چنانم که پس از مرگ
از شمع مزار آتشم اندر کفن افتد
دل رنگ ندارد زتو چون داغ ز لاله
[...]
ای کاش پی قتل من آن سیم تن افتد
شاید که نگاهش گه کشتن به من افتد
صد تیشه بباید زدنش بر دل هر سنگ
تا سایهٔ شیرین به سر کوه کن افتد
واقف شود از حالت دلهای شکسته
[...]
گر نیمشبی مست در آغوش من افتد
چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد
صد بار به پیش قدمش جان بسپارم
یکبار مگر گوشه چشمش به من افتد
ای بر سر سودای تو سرها شده بر باد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.