گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۷ - شوخی در پارلمان

 

دوش گفتم به دست غیب وکیل

کای مثل در بلند فی‌بادی

در کمیسیون خارجه بنویس

نام این بنده را به‌استادی

داد پاسخ‌: سفید خواهم داد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۹ - ترجمهٔ قطعه ا‌ی از محمد جریر طبری

 

گر هیچ دلم راز به یاران بگشودی

مردم زتهیدستی من واقف بودی

استغنا جستم من و مستغنی گشتند

ورنه غم من بر غم یاران بفزودی

شرم آبروی بنده نگهداشتی و کس

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۰ - آرزوی محال

 

گر به آزادی زبان بودی

کار آزادگان روان بودی

وگر این سفلگی سخن گفتی

مردم سفله بی‌نشان بودی

چه شدی فضل اگر بدی ارزان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۱ - کار خرد و بزرگ

 

سینهٔ خویش کن فراخ و سترگ

وندر آن جای ده دلی هنری

باز مانی ز کارهای بزرگ

گر به هر کار خرد درنگری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۴ - تاریخ لغو امتیاز دارسی

 

مانده بود از امتیاز دارسی

با حساب پارو با پیرار سی

خلق ایران سرگران زین امتیاز

ز آذری و مشهدی و فارسی

اهل آبادان فقیر و پر ز نفت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۵ - تاریخ دبیرستان فردوسی مشهد

 

بنام ایزد که نو شد در جهان عنوان فردوسی

به دوران شهنشه تازه شد دوران فردوسی

زبان بسته گوبا شد، ادب را دهر جویا شد

ز نو بشکفت و بویا شد، گل بستان فردوسی

اگر گشتش دل محزون ز شاه غزنوی پر خون

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۶

 

خون سیاوش ریز در کف موسی

قبلهٔ زردشت زن به خیمهٔ رستم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۷ - در سپاسگزاری

 

ابوسعید که اوراست اختر مسعود

به اوج عزت چون شمس تابناک و جلی

حسین اسم و حسن رسم آن که طینت او

خود از ازل بسرشته است با ولای علی

به جان اوست مرکب سعادت ابدی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۸ - در تقاضای دو اسب به عاریه

 

ای خواجه آزاده که مفتون توکشتند

قومی به جوابی و گروهی به سئوالی

نگزیدم بهتر ز بساط تو بساطی

نشنیدم خوش‌تر ز مقال تو مقالی

هنکام‌بهار است و سبک بکذد این‌فصل

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۹ - در هجو کسی که بهار را حبس کرد

 

من و تو هر دو ای ...

دو جوانیم شوخ و مندیلی

تو کنون از وجوه هندوستان

زر ستاندستی و کنی پیلی

به رخ خود پی فریب عوام

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۰ - شیر باش نه کژدم

 

تندی مکن که رشتهٔ چل ساله دوستی

در حال بگسلد چو شود تند آدمی

هموار و نرم باش که شیر درنده را

زیر قلاده برد توان با ملایمی

مرد اراده باش که دیوار آهنین

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - در وصف محبس

 

سهمگین‌ سمجی چو تاری مسکنی

بسته برروبش دری چون آهنی

پاسبانانی در آنجا صف زده

هریکی از خشم چون اهریمنی

کیست گویی اندربن در بسته سمج

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۲ - تربیه طبیعی

 

غرٌنده و سهمناک و توفنده

بر دشت گذشت تند طوفانی

تخمی زبنفشه برگرفت از دشت

وافکند ورا به طرف بستانی

بر بستر وی بتافت خورشیدی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۳ - جوابی به قطعه محمود فرخ

 

بهار قطعهٔ فرخ شنید و خرم گشت

چو کشت خشک ز ترشیح ابر نیسانی

و یا چو عاشق نومید گشته از دیدار

که یار سر زده ییش آیدش به مهمانی

فسرده بودم و از عمر خویشتن بیزار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۴

 

دوش آمد پی عیادت من

ملکی در لباس انسانی

گفتمش چیست نام پاک تو، گفت

خواجه عبدالحمید عرفانی‌

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۵ - بهار شیروانی

 

به شهر شروان بُد شاعری بهار بنام

که شهره بود به مطبوعی و سخن‌دانی

از آن سخنور جز اندکی ندانم شعر

هم آنچه دانم دانند عالی و دانی

به شعر خویش هم‌اکنون مفاخرت نکنم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۶ - در جستجوی جوانی

 

سحرگه به راهی یکی پیر دیدم

سوی خاک خم گشته از ناتوانی

بگفتم چه گم کرده‌ای اندرین ره‌؟

بگفتا: جوانی‌، جوانی‌، جوانی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۷ - بدبینی

 

نگرجزخوب صد درصد نبینی

که گر بدبین شوی جز بد نبینی

چو نیکو بنگری در ملک هستی

بغیر از جلوه ایزد نبینی

ز نابخرد جهان را روز تیره است

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۸ - لغز

 

آن خوبروی دلبر همچون سبیک زر

آمد به مجلس اندرو بنشست پیش روی

لعلش به لب مزیدم طعم شراب داد

بی‌دردسر شرابی در صندلین سبوی

آتش بر او گرفتم بوی عبیر داد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۱ - قطعه

 

لولیئی گفت با پسر، هشدار

تا که خود را چو من سمر سازی

پسرا سعی کن که در هر فن

خویش را تالی پدر سازی

تن به ورزش سپار تا خود را

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode