گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - فی مرثیة ابنه لمّا هلک بالغرق

 

همرمان نازنیم از سفر باز آمدند

بد گمانم تا چرا بی آن پسر باز آمدند

ارمغانی حنظل آوردند و صبر از بهر ما

گرچه خود با تنگهای پر شکر باز آمدند

چون ندیدم در میان کاروان معشوق خویش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - و قال ایضاً یمدحه

 

ای صاحبی که دامن جان پرگهر کند

اندیشه چون زبان بثنای تو تر کند

افلاک را مهابت تو پشت پا زند

تمثال را لطافت تو جانور کند

اتش ز لطف طبع تو ممکن که همچو دود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - ایضاً له

 

ای بزرگی که دست تریبتت

پای اقبال استوار کند

سایۀ مهر و مایۀ کینت

ماه را فربه و نزار کند

خواجۀ چرخ با همه شهرت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - وقال ایضآ یمدحه ویصف القصر

 

اساس قصر ازین خوبتر توان افکند

که دست همّت این صدر کامران افکند

نخست بار که اقبال باز کرد درش

سعادت آمد و خود را در آستان افکند

علوّ کنگرۀ او بدان مقام رسید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - الهزلیّات والاهاجی و الشّکایة وله فی هجو ضیاءالّدین المزدقانی

 

تیزی که مغز چرخ ز بانگش فغان کند

تیزی که روزگار بدو امتحان کند

تیزی که مردگان همه از بیم درریند

گر نفخ صورصدعت خود را چنان کند

تیزی که چون زمنفذ سفلی گشاد یافت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - و قال ایضاً

 

اسبی دارم که هرگز ایزد

قانع ترازو نیافریند

تا روز ز عشق جو همه شب

از خرمن ماه خوشه چیند

با حشر فکند دیدن جو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - وله ایضاً فیه

 

سرورا همّت تو برتر از آنست که عقل

گرد انکامۀ نه شعبده بازش بیند

هر کجا گفت قدر نیست ازین برتر جای

بارگاهی ز جلال تو فرازش بیند

نیست در کارگه نطق یکی جامه که عقل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - ایضاً له

 

خورشید چرخ شرع که نور چراغ فضل

الّا ز شمع خاطر تو مقتبس نبود

در چشم همّت تو بمیزان اعتبار

گوی زمین موازن پرّ مگس نبود

گردی ز خاک مرکب تو باد نداشت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - وله ایضاً یمدحه

 

امروز هر نثار که کمتر زجان بود

نه در خور جلالت این آستان بود

گویم کرامتست ، چو خورشید روشنست

گویم قیامتست ، دلیلش عیان بود

زیرا که بازگشت روان سوی کالبد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - وله ایضاً یمدحه و یعاتبه فیها

 

تویی که همّت تو از کرم جدا نبود

چنانکه چشمۀ خورشید بی ضیا نبود

گمان مبر که بود رای پیرپا برجای

اگر زکلک تو در دست وی عصا نبود

چو مطرح افتد دست شریعت اندر پای

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - ایضاً له

 

فروغ روی شریعت تویی که همواره

سواد مسند تو پشت ملّت و دین بود

تو شهسوار بدی در صف کرم آنگاه

که نقره خنگ سپهر از هلال نوزین بود

ز شوق گوهر لفظ تو ای بسا شبها

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - و قال ایضآ یمدحه

 

سروری که سرو امانی بباغ فضل

از چشمه سار لطف تو سیراب می رود

در روزگار دست تو پای امید خلق

چون خامۀ تو پر گهر ناب می رود

از ننگ رنگ روز حسودت شب سیاه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - و له ایضاً یمدحه

 

هرکه او قوّت سخن خواهد بود

از در خسرو ز من خواهد

میرعادل مظفرالدّین آنک

بردرش آسمان وطن خواهد

آنکه دشمن چو نام او شنود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - و قال ایضاً

 

خدایکان صدور جهان که گاه جدل

زبان تیغ ز تیغ زبانت امان خواهد

نظیر تو ز قضا روزگار می طلبید

قضاش گفت چنین کارها زمان خواهد

چو راست کرد فلک کار دولت تو چو تیر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - و له ایضاً و یهنئه بولادة ابنه جلال الاسلام

 

مرا ز خواب برانگیخت دوش وقت سحر

نسیم باد صبا چون زگلستان بوزید

بگوش جانم در گفت مژده کین ساعت

یکی مسافر فرخنده پی زغیب رسید

برآسمان بزرگی هلالی از نو تافت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - و قال ایضاً یمدحه

 

بزرگوارا! صدرا ! مرا چنان باید

که خاک پای تو بر اوج چرخ بفزاید

مرا خوشست که خاک درت که افسرماست

ببوسۀ لب خورشید و مه بیالاید

اگر نخواهد رای تو ، نیز نتواند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - وله ایضاً

 

خطی زاری بسی ناخوشتر از ریش

که الحق جز ستردن را نشاید

بخطّ نیکوان ماند خطت راست

نه زان معنی که راحت می فزاید

از آن معنی که هر امسال تا پار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - وله ایضاً

 

چگونه در چمن خوشدلی کنم پرواز

که مرغ عیش مرا روزگار پر ببرید

دو شاخ هر دو ز یک اصل رسته بر یکجای

بتیغ قهر اجل مان ز یکدیگر ببرید

بنوجوانی ببرسید شاخ عمرش مرگ

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - وقال ایضاً یمدحه

 

این خرّمی نگرکه مرا ناگهان رسید

وین مملکت نگرکه بمن رایگان رسید

بختم بخواب نیز نیارست دید هم

کاری چنین شگرف که او را عیان رسید

عمری بمانده بنده درین آزو آرزو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - وقال ایضاًیمدح الاتابک الاعظم سعدبن زنگی طاب ثراه ویصف الفرس

 

مملکت رازنوی داد شکوهی دیگر

شاه جمشیدصفت،خسرو افریدون فر

وارث ملک سلیمان،ملک حیدردل

که بگسترد در آفاق جهان عدل عمر

تاج بخش ملکان،اعظم اتابک که ندید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۰
sunny dark_mode