گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - حکایت

 

شنیدم که رستم به مازندران

چو بر کشتن دیو بستی میان

بدیدی کهن اهرمن را به خواب

به خود کردی از روی مردی خطاب

که در خوابش ار لخت بران زنم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۲ - نصیحت

 

از یاد خدا مباش غافل

طاعت به ریا مساز باطل

از دست و زبان دلی میازار

رفعت طلبی دلی بدست آر

پرداز به لطف و مهربانی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - حکایت

 

گفت درویشی شبانگه با مرید

خیز و رو از حجره بیرون ای سعید

بارش ار می‌بارد از ابر مطیر

خار و خس از ناودانها بازگیر

گربه‌ئی ناگه ز در‌ آمد درون

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - حکایت

 

دید مردی را عسس غلتان به خاک

نی ز خلق و نی زر سوائیش باک

زد بدو پائی که بر خیز و بیا

همره من جانب دیوان سرا

گفت اگر من پای رفتن داشتم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۵ - حکایت

 

داد درویشی از ره تمهید

سر قلیان خویش را به مرید

گفت از دوزخ ای نکو کردار

قدری آتش بروی آن بگذار

بگرفت و ببرد و باز آورد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۶ - نصیحت

 

ای که آزردن خلقت کار است

هم مکافات تو آن آزار است

هرچه خواهی تو برای دگران

میرسد بهر تو از غیب همان

گر توانی به خلایق ز وفا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰۲ - در ستایش و تعریف فردوسی علیه‌الرحمه به الفاظ فارسی

 

دو تن پهلوان سخن در میان

سخن بودشان از تن و از روان

یکی گفت بایست نیروی تن

که گفتار فردوسی است این سخن

«ز نیرو بود مرد را راستی»

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰۴ - آقای بهمنی یکی از شعرای گستاخ

 

مدیرنامهٔ نامی کانون

به بیچون نامه‌ام چون ساخت ممنون

نخست آوردمش تحسین ‌بسیار

که همت میگمارد خوش بدینکار

هزاران همچو من شرمنده دارد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۴ - غدیریه به بحر جدید

 

زهی عید همایون سعیدی

که چون او بجهان نامده عیدی

خهی روز نشاط آور فیروز

که نادیده چو آن چشم جهان روز

طفیلند بدین روز نکو فال

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۴ - قطعه

 

شنیدم که کوری به خاک زمین

به شکرانه هر لحظه سودی جبین

که این فیض عظمی ز کوریم بس

که چشمم نیفتد به ناموس کس

بلی دیده‌ای کان خیانت‌گر است

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۵ - قطعه

 

زبان زندانی و کام تو زندان

مقفل گشته این زندان به دندان

چو باز این قفل زان زندان نمائی

بزندانی در زندان گشائی

بسوی ناروائیها گراید

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۶ - قطعه در میلاد مسعود حضرت خاتم المرسلین (ص)

 

یکی ز اتباع عبسی پور مریم

به استعلا همی زد زین بیان دم

که عیسی را خدا پیغمبری داد

به هر پیغمبر او را برتری داد

همینم بس دلیل این معما

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۷ - وصیت حضرت مولی‌الموالی علی علیه‌السلام

 

شیر یزدان شاه مردان با پسر

گفت جان بردم اگر از زخم سر

از خطای دشمن خود بگذرم

وز جوانمردی به جرمش ننگرم

ور نبردم جان و می‌جوئی قصاص

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode