فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲۶
ششم بیژن گیو و رویین دمان
به زه برنهادند هر دو کمان
چپ و راست گشتند یک با دگر
نبد تیرشان از کمان کارگر
به رومی عمود آنگهی پور گیو
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲۷
برون تاخت هفتم ز گردان هجیر
یکی نامداری سواری هژیر
سپهرم ز خویشان افراسیاب
یکی نامور بود با جاه و آب
ابا پور گودرز رزم آزمود
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲۸
به هشتم ز گردان ناماوران
بشد ساخته زنگهٔ شاوران
که همرزمش از تخم او خواست بود
که از جنگ هرگز نه بر کاست بود
گرفتند هر دو عمود گران
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲۹
برون رفت گرگین نهم کینهخواه
ابا اندریمان ز توران سپاه
جهاندیده و کارکرده دو مرد
برفتند و جستند جای نبرد
به نیزه بگشتند و بشکست پست
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۰
دهم برته با کهرم تیغزن
دو خونی و هر دو سر انجمن
همی آزمودند هرگونه جنگ
گرفتند پس تیغ هندی به چنگ
درفش همایون به دست اندرون
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۱
سپهدار ایران و توران دژم
فراز آمدند اندر آن کین به هم
همی برنوشتند هر دو زمین
همه دل پر از درد و سر پر ز کین
به آوردگاه سواران ز گرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۲
چو نزدیک بنگاه و لشکر شدند
پذیرهٔ سپهبد سپاه آمدند
به پیش سپه بود گستهم شیر
بیامد بر پهلوان دلیر
زمین را ببوسید و کرد آفرین
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۳
چو لشکر چنین پاسخ آراستند
دو پرمایه از جای برخاستند
بدانست لهاک و فرشیدورد
کشان نیست هنگام ننگ و نبرد
همی راست گویند لشکر همه
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۴
چو از دور لهاک و فرشیدورد
گذشتند پویان ز دشت نبرد
به یک ساعت از هفت فرسنگ راه
برفتند ایمن ز ایران سپاه
یکی بیشه دیدند و آب روان
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۵
همه شب بنالید تا روز پاک
پر از درد چون مار پیچان به خاک
چو گیتی ز خورشید شد روشنا
بیامد بدان جایگه بیژنا
همی گشت بر گرد آن مرغزار
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۶
چو از روز نه ساعت اندر گذشت
خور از گنبد چرخ گردان بگشت
جهاندار خسرو به نزد سپاه
بیامد بدان دشت آوردگاه
پذیره شدندش سراسر سران
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۷
فرستاده آمد به نزدیک شاه
خردمند مردی ز توران سپاه
که ما شاه را بنده و چاکریم
زمین جز به فرمان او نسپریم
کس از خواست یزدان نیابد رها
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۸
از آن پس خروش آمد از دیدهگاه
که گرد سواران برآمد ز راه
سه اسب و دو کشته بر او بسته زار
همی بینم از دور با یک سوار
همه نامداران ایران سپاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲
چو شد کار پیران ویسه به سر
به جنگ دگر شاه پیروزگر
بیاراست از هر سوی مهتران
برفتند با لشکری بیکران
برآمد خروشیدن کرنای
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳
سپهدار توران از آن سوی جاج
نشسته به آرام بر تخت عاج
دوباره ز لشکر هزاران هزار
سپه بود با آلت کارزار
نشسته همه خلخ و سرکشان
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴
چو آگاه شد شهریار جهان
ز گفتار بیدار کارآگهان
ز ترکان وز کار افراسیاب
که لشکرگه آورد ز این روی آب
سپاهی ز جیحون بدین سو کشید
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۵
بدو گفت شاه ای سرفراز مرد
نه گرم آزموده ز گیتی نه سرد
از ایدر برو تا میان سپاه
از ایشان یکی مرد دانا بخواه
به کیخسرو از من پیامی رسان
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۶
بفرمود تا قارن نیکخواه
شود باز و پاسخ گزارد ز شاه
که این کار ما دیر و دشوار گشت
سخنها ز اندازه اندر گذشت
هنر یافته مرد سنگی به جنگ
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۷
چو روشن شد آن چادر لاژورد
جهان شد به کردار یاقوت زرد
نشست از بر اسب جنگی پشنگ
ز باد جوانی سرش پر ز جنگ
به جوشن بپوشید روشن برش
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۸
چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز هامون برآمد خروش چکاو
تبیره برآمد ز هر دو سرای
همان ناله بوق با کرنای
ز گردان شمشیرزن سی هزار
[...]