گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۴۱

 

شکرانهٔ آنک خواجهٔ بنده نئی

وندر پی رزق خود پراکنده نئی

چون خواهندت بده که ملکی است عظیم

آخر تو چو او نیز تو خواهنده نئی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۴۲

 

دلداری کن اگر دلی داری تو

هر دل که به تو رسد نگه داری تو

صد سال اگر طواف آن کعبه کنی

زان به نبود دلی به دست آری تو

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۴۳

 

گفتم که یکی روز بپرسم خبرش

تابوک برون رود تکبّر زسرش

چون گشت کرشمه هر زمان افزونش

اکنون من و زاری و شفیعان درش

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۴۴

 

از مهر تو بر پای دلم قَید شدَه

مپسند مرا اسیر هر کید شده

دریابم از آن پیش که چون دریابی

دامی بینی دریده و صَید شده

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۴۵

 

جان گرچه که نیست حضرتت را درخورد

دام کرمت شیفتگان را پرورد

حال من و تو قصّهٔ آن مورچه ای ست

کاو پای ملخ نزد سلیمان آورد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۴۶

 

ثابت قدمان راه صحبت پیوست

از دوست نشویند به هر گردی دست

از خطّهٔ آب و خاک یک شخص نخاست

تا بر رخ او گرد خطایی ننشست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۴۷

 

در خون جگر اگر در آغشته منم

از کس بنرنجم چو سررشته منم

از من بحلی گرچه ستمکاره توی

وز تو خجلم گرچه به غم کشته منم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۴۸

 

آن را که دل از راهِ صفا پر نور است

از طبع و هوا و خشم و خشیت دور است

وَر از سبکی کند کسی بی ادبی

او نیز در آن بی ادبی معذور است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۴۹

 

ای دوست من از هیچ مشوّش گردم

وز نیمهٔ نیم ذرّه دلخوش گردم

از آب لطیف تر مزاجی دارم

دریاب مرا وگرنه آتش گردم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۵۰

 

اجداد من از صدور ایران بودند

تقدیر که هر یکی سلیمان بودند

باید که به نفس خود کسی باشم من

ما را چه از آن فخر که ایشان بودند

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۲
۳