گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - وله ایضا

 

خان حاتم دل جم جاه که جبار جلیل

هرچه از بدو ازل داد باو نیکو داد

از زرو گنج ملوک آن که به صد بنده دهند

آن سخن سنج به یک بنده مدحت گو داد

بود از دولت آن مالک مملوک نواز

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

حافظ بی‌چاره در راه اجل

سر به امر خالق اکبر نهاد

از قضا تاریخ رحلت کردنش

زین معما شد که حافظ سر نهاد

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - وله ایضا

 

زیب اتراک جهان فخر هنرمندان عصر

آن که چرخ بی‌هنر با بخت او پرخاش کرد

پیری آن غواص بحر حکمت و گنج و هنر

شمه‌ای از موشکافی‌های پنهان فاش کرد

مثقبی باریک‌تر از فکر خود ترتیب داد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - وله ایضا

 

ای عطا پیشه که دریای سخا و کرمت

در تلاطم همه گوهر به کنار اندازد

محتشم کیست که مثل تو گران مقداری

بروی از خلق سبک روح گذار اندازد

چون به این لطف سرافراز شد اکنون آن به

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

فوت امیر چندان آمد گران بر ایام

کز بار آن مصیبت پشت فلک دو تا شد

چون در ریاض هستی نخل مراد ما بود

تاریخ رحلتش نیز نخل مراد ما شد

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - وله ایضا در فوت منصوری شاعر

 

ناگاه سمند جان بهر سفر عقبی

منصوری شاعر تاخت و ز دهر مسافر شد

این طرفه که نام او منصوری شاعر بود

تاریخ وفاتش نیز منصوری شاعر شد

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - در مدح سلطان مرادخان گوید

 

حبذا مرز و بوم دارالمرز

که به خلد از شرف مقابل شد

چه شرف این که چون ز اقبالش

لطف پروردگار شامل شد

میر سلطان مرادخان آن جا

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹ - ایضا در مرثیه

 

مه اوج سیادت میر جعفر

ز علم جعفری چون کامجو شد

به ملک دانش از نوسکه‌ای زد

که نقد علم ازو بس تازه رو شد

چو باد آن گاه راه کعبه سر کرد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - در تقاضای صله فرماید

 

ای به ذات کریم بی‌همتا

وی به طبع سلیم بی‌مانند

وی به نخجیر گاه دهر تو را

شیر گردون کمینه صید کمند

ظل قدرت چو آسمان عالی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - وله ایضا

 

سپهر حوصله آن ابر دست دریا دل

که جیب و دامن پر زر به سایل افشاند

حساب بخشش او در جهان به خلق خدا

به غیر قادر دانا کسی نمی‌داند

در اولم یکی از قابلان لطف چو دید

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - وله ایضا

 

ای کریمی که ز لطفت همه ذرات جهان

جرعهای کرم از جام عطا نوشیدند

نیست پوشیده که در مدح سلاطین قدیم

شعر را بهر طمع آن همه می‌کوشیدند

طمعی نیست مرا لیک ملولم که چرا

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - وله ایضا

 

مسافران سبک سیر عالم ملکوت

که چون متاع سخن ز آسمان فرود آرند

هزار خیل خریدار گرم سودا را

بر متاع خود از چرخ در سجود آرند

در آفرینش شخصی سخن به معجزشان

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - وله ایضا

 

خان جم جاه پادشاه منش

ملک کامکار ملک وجود

آسمان سداد و بحر و داد

نسخهٔ لطف کردگار ودود

سر گردنکشان محمدخان

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵ - وله ایضا در رثاء

 

میر حیدر گوهر درج ورع

کز عدم نامد نظیرش در وجود

بس که قابل بود در آغاز عمر

از هدایت بر رخش درها گشود

گشت اکرم نزد حق کاندر رخش

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - وله ایضا

 

ای جوان بخت مدبر که در اصلاح امور

خرد پیر ز تدبیر تو شرمنده شود

در روا کردن حاجات شتابی داری

کز تو امسال روا حاجت آینده شود

هستی ای خسرو فرهاد لقب قابل آن

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷ - قطعه

 

هرکه از بهر خواجگان زمان

گفت مدحی بهر چه خواست رسید

طبع من نیز در مدیح شما

شاعری کرد و خواجگی را دید

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸ - در مرثیه فرماید

 

آه کامسال اندرین بستان سرای

دهر هر گل را که بهتر دید چید

واندرختی را که خوش‌تر بود پار

چرخ ناخوش خوی از بی‌خش برید

وانکه در برداشت تشریف قبول

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - قطعه

 

خلوت افروز گوشهٔ وحدت

علم افراز عالم توحید

آن که بود از صلاح بهر فلاح

در بلاد سداد سد سدید

وان سبک روح حلم پیشه که بود

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۰ - وله ایضا

 

محتشم تا کی کشم از ناسزاگویان عذاب

آخر از بی‌طاقتی تیغ جزا خواهم کشید

گر حسام هجو خواهم داشت زین پس در غلاف

برخلاف ماسلف آزارها خواهم کشید

می‌زند چون تیغ طعنم خواه دشمن خواه دوست

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱ - وله ایضا

 

ابوالفتح بیک آن گرامی جوان

که رخت بقا سوی عقبی کشید

غریو از جهان خاست کان شاخ گل

به آن تازگی پا ز دنیا کشید

چو تاریخ او خواستم عقل گفت

[...]

محتشم کاشانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode