گنجور

 
محتشم کاشانی

خلوت افروز گوشهٔ وحدت

علم افراز عالم توحید

آن که بود از صلاح بهر فلاح

در بلاد سداد سد سدید

وان سبک روح حلم پیشه که بود

در گران لنگری فرید و وحید

در بحر صلاح روحی بیک

که چه او صالحی زمانه ندید

ناگه از دست ساقی دوران

جام مردآزمای مرگ چشید

چون شهید است هرکه مرد غریب

اجلش جامهٔ حیات درید

به که گوئیم بهر تاریخش

حشر او باد با حسین شهید