گنجور

 
محتشم کاشانی

مه اوج سیادت میر جعفر

ز علم جعفری چون کامجو شد

به ملک دانش از نوسکه‌ای زد

که نقد علم ازو بس تازه رو شد

چو باد آن گاه راه کعبه سر کرد

وزان خاک وجودش مشگ بو شد

بر او بارید چندان ابر رحمت

که غرق لجه لاتقنطو شد

پس از طغیان طوفان حوادث

چو یونس سیر بحرش آرزو شد

سرشک بحر بر افلاک زد موج

که موجش دام مرغ روح او شد

چو تاریخش طلب کردند گفتم

به دریای اجل یونس فرو شد