گنجور

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

گل بر رخ تست و چشم من غرقه به آب

من تافته و زلف تو پیچیده به تاب

زلف تو بر آتش است و من گشته کباب

بی‌خواب من و نرگس تو مایهٔ خواب

عنصری
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۹

 

گه میگردم بر آتش هجر کباب

گه سر گردان بحر غم همچو حباب

القصه چو خار و خس درین دیر خراب

گه بر سر آتشم گهی بر سر آب

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۱

 

بر تافت عنان صبوری از جان خراب

شد همچو ر کاب حلقه چشم از تب و تاب

دیگر چو عنان نپیچم از حکم تو سر

گر دولت پابوس تو یابم چو رکاب

ابوسعید ابوالخیر
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

آن کس که ز ناصواب بشناخت صواب

بی خدمت تو کرد طلب حشمت و آب

معلوم بود که دانۀ در خوشاب

غواص خردمند نجوید ز سراب

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

تا هجر تو کرد بر وصال تو شتاب

دارم دل جوشان چو بر آتش سیماب

ترسم که دگر نبینم ، ای در خوشاب

اندر شب هجر خویش روی تو به خواب

ازرقی هروی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

چون آتش و آب از بدی پاکم و ناب

چون آب صفا دارم و چون آتش تاب

در آتش و آبم کند ار چرخ عذاب

بیرون آیم چو زر و در زآتش و آب

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

تا روزه حرام کرد بر لب می ناب

دو دیده بر آب دارم ای در خوشاب

از آب دو دیده من ار هست ثواب

بگشای اگر روزه گشایند به آب

مسعود سعد سلمان
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

ماییم و می و مطرب و این کنج خراب

جان و دل و جام و جامه پر درد شراب

فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب

آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

خیام
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

از درد فراقت ای به لب شکر ناب

نی روز مرا قرار و نی در شب خواب

چشم و دل من ز هجرت ای در خوشاب

صحرای پر آتش است و دریای پر آب

ابوالفرج رونی
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

ای جام تو آب و آتش ناب شراب

ای خون عدو ز آتش شمشیر تو آب

گه آتش را کنی تو از آب نقاب

گه بفروزی ز روی آب آتش ناب

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

تا در چشمم نشسته بودی در تاب

پیوسته همی بریختی در خوشاب

و اکنون که برون شدی برستم ز عذاب

چون دیده ز خس برست کم ریزد آب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

گفتی که کیت بینم ای در خوشاب

دریاب مرا و خویشتن را دریاب

کایام چنان بود که شبها گذرد

کز دور خیال هم نبینیم به خواب

سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

این دل چو شب جوانی و راحت و تاب

از روی سپیده‌دم برافکند نقاب

بیدار شو این باقی شب را دریاب

ای بس که بجویی و نیابیش به خواب

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷

 

هم طبع ملول گشت از آن شعر چو آب

هم رغبت از آن شراب چون آتش ناب

ای دل تو عنان ز شاهدان نیز بتاب

کاریست ورای شاهد و شعر و شراب

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸

 

زان روی که روز وصل آن در خوشاب

در خواب شبی بر آتشم ریزد آب

با دل همه روزم این سؤالست و جواب

کاخر شبی آن روز ببینم در خواب

انوری
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة - فی الربیع

 

از عشق لب لعل تو ای در خوشاب

چون نیلوفر سپر فکندیم بر آب

حمیدالدین بلخی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

با من چو بخندید خوش آن در خوشاب

بر خنده ز شرم دست را کرد نقاب

لعل لب او ز پشت دست پرتاب

می تافت چو از جام بلورین مهتاب

فلکی شروانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

آن دل که همیشه در طرب داشت شتاب

وان دیده که بد رخ تو وی را محراب

در هجر تو ای نوش لب تلخ جواب

پروانه آتشست و پیمانه آب

مجیرالدین بیلقانی
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۲

 

حمامی را بگو گرت هست صواب

امشب تو بخسب و تون گرمابه متاب

تا من به سحرگهان بیایم به شتاب

از دل کنمش آتش وز دیده پر آب

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴

 

حمامی را بگو گرت هست صواب

امشب تو بخسب و تون گرمابه متاب

تا من بسحرگهان بیایم بشتاب

از دل کنمش آتش وز دیده پر آب

مهستی گنجوی
 
 
۱
۲
۳
۹
sunny dark_mode