گنجور

 
عنصری

گل بر رخ توست و چشم من غرقه به‌آب

من تافته و زلف تو پیچیده به‌تاب

زلف تو بر آتش است و من گشته کباب

بی‌خواب من و نرگس تو مایهٔ خواب