بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۵
شب بزم خیالی به دل سوخته چیدم
تصویر تو گل کرد ز آهی که کشیدم
تا هیچکسم منتظر وصل نداند
گشتم عرق و در سر راه تو چکیدم
عجزم چقدر پایهٔ اقبال رسا داشت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۲
دلبر شد و من پا به دل سخت فشردم
خاکم به سر ای وایکه جان رفت و نمردم
جان سختی صبرم چقدر لنگ بر آورد
کاین یک مژه ره جز به قیامت نسپردم
پایم ته سنگ آمد از افسردس دل
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۲
از هر طلبی پیش ندامتگلهکردم
سودم قدمی چند که دست آبله کردم
در غنچگیام یکدلیی بود که چون گل
بر وهم شکفتن زدم و ده دلهکردم
بیصحبت پیران نگذشتم ز رعونت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۷
زان ناله که شب بی رخت افراخته بودم
درگردن گردون رسن انداخته بودم
این عالم آشفته که هستی است غبارش
رنگیست که من صبح ازل باخته بودم
پرواز غبارم پر طاووس ندارد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۵
از قاصد دلبر خبر دل طلبیدم
خاکم به دهن به، که بگویم چه شنیدم
عالم همه در چشم من از یأس سیه شد
جز کسوت پایم به بر دهر ندیدم
آماج جهان ستمم کرد ندامت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۵
خون خوردم و زین باغ به رنگی نرسیدم
بشکست دل اما به ترنگی نرسیدم
عمریست پر افشان جنونم چه توانکرد
چون ناله درین کوه به سنگی نرسیدم
خود داری من سدّ ره عمر نگردید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۱
دل با تو سفرکرد و تهی ماند کنارم
اکنون چه دهم عرض خود آیینه ندارم
گر ناله برآیم نفس سوخته بالم
ور اشک کنم گل قدم آبله دارم
افسردگیم سوخت درین دیر ندامت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۳
زخمی به دل از دست نگارین تو دارم
یاربکه شود برگ حنا سنگ مزارم
آیینه جز اندیشهٔ دیدار چه دارد
گر من به خیال تو نباشم به چهکارم
هر چند به راه طلب افتادهام از پا
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۰
عمریست ز اسباب غنا هیچ ندارم
چون دست تهی غیر دعا هیچ ندارم
تحریک لبی بود اثر مایهٔ ایجاد
معذورم اگر جز من و ما هیچ ندارم
تشویق خیالات وجود و عدمم نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۷
خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم
چندانکه فراموش توام یاد تو دارم
این ناله که قد میکشد از سینهٔ تنگم
تصویر نهال ز غم آزاد تو دارم
تمثال گل و رنگ بهارم چه فریبد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۶
حیرت دمد از شوخی گل کردن رازم
در آینه جوهر شکند نغمهٔ سازم
چون غنچه سر زانوی تسلیمکه دارم
صد جبهه به خون میتپد از وضع نیازم
وسعتگر انداز تغافل چه فسون داشت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۵
بی روی تو گر گریه به اندازه کند چشم
بر هر مژه توفان دگر تازه کند چشم
تا کس نشود محرم مخمور نگاهت
دست مژه سد ره خمیازهکند چشم
باز آی که چون شمع به آن شعلهٔ دیدار
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۶
تا دفتر حیرت ز رخش تازه کند چشم
از تار نظر رشتهٔ شیرازه کند چشم
از مردمک دیده به گلزار نگاهش
داغ کهنی بر دل خود تازه کند چشم
مشاطه ز حسرت بگزد دست به دندان
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۷
زبن سجدهٔ خود دار تفاخر چه فروشم
در راه تو افتاده سرم لیک به دوشم
چون موجگهر پای من و دامن حیرت
سعی طلبی بود که کرد آبله پوشم
تغییر خیالی دهم و بگذرم از خویش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۱
در عالم حق شهرت باطل چه فروشم
جنسم همه لیلیست به محمل چه فروشم
کفرست فضولی به ادبگاه حقیقت
در خانهٔ خورشید دلایل چه فروشم
قانون ادب غلغل تقریر ندارد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۱
از شوق تو ای شمع طرب بعد هلاکم
جوشد پر پروانه ز هر ذرهٔ خاکم
بیتابی من عرض نسبنامهٔ مستی است
چون موج می از سلسلهٔ ریشهٔ تاکم
دود نفس سوختهام طرهٔ یار است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۲
در حسرت آن شمع طرب بعد هلاکم
پروانه توان ریخت ز هر ذرهٔ خاکم
خونم به صد آهنگ جنون ناله فروش است
بیتاب شهید مژهٔ عربدهناکم
بیطاقتیم عرض نسب نامهٔ مستی است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۴
زین گریه اگر باد برد حاصل خاکم
چون صبح چکد شبنم اشک از دل چاکم
دست من و دامان تمنای وصالت
نتوان چو نفسکردن ازین آینه پاکم
از آبلهام منع دویدن نتوان کرد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۴
بی شبههٔ تحقیق نه شخصم نه مثالم
چون صورت عنقا چه خیال است خیالم
جز گرد جنون خیز نفس هیچ ندارد
این دشت تخیل که منش وهم غزالم
گفتم چو مه نوکنم اظهار تمامی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۷
عمریست قیامتکدهٔ گردش حالم
چون آینه مینای پریزاد خیالم
حسرت ثمر نشو و نمایم چه توان کرد
سر تا به قدم چون مژه یک ریشه نهالم
آیینهٔ من ریختهٔ رنگ ملالیست
[...]