بی شبههٔ تحقیق نه شخصم نه مثالم
چون صورت عنقا چه خیال است خیالم
جز گرد جنون خیز نفس هیچ ندارد
این دشت تخیل که منش وهم غزالم
گفتم چو مه نوکنم اظهار تمامی
از خجلت نقصان سپر انداخت کمالم
از چرخ چرا شکوهٔ اقبال فروشم
آنم که مرا هم نظری نیست به حالم
با بخت سیه صرفهای از فضل نبردم
در عرض هنر رستن مو بر سر خالم
از هر مژه صد چاک جگر نسخه فروش است
حیرت چقدر نامه گشود از پر و بالم
هر چند سبک میگذرم از سر هستی
چون رنگ همان پی سپر گردش حالم
حرفیست وجودم ز سراب رم فرصت
چون عمر درین عرصه غبار مه و سالم
هستی المی نیست که یابند علاجش
در آتش خویشم چه کنم پیش که نالم
تدبیر فراقی که ندارم چه توان کرد
بیدل به هوس سوختهٔ ذوق وصالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأملاتی عمیق درباره وجود و عدم و احساسات شاعر اشاره دارد. شاعر در این اثر، از حس تنهایی و عدم فهم خود سخن میگوید و به این نکته میپردازد که نه تنها خودش را نمیشناسد، بلکه در دنیایی که پر از خیالات و توهمات است، احساس گمگشتگی میکند. او از ناتوانی برای بیان همه عواطفش صحبت کرده و به ضعف بخت و تقدیرش اشاره میکند. همچنین، او به درد و رنجهایی که در این مسیر تجربه کرده و به جستجوی معنای واقعی زندگی میپردازد، میانجامد. در نهایت، شاعر با احساسی عمیق از غم و ناکامی، به ناامیدیهای زندگی پی میبرد.
هوش مصنوعی: به وضوح میتوان گفت که نه من فرد مشخصیام و نه نماد خاصی، چون مانند تصویر افسانهای عنقا، هر تصوری که از من دارید، تنها خیال است.
هوش مصنوعی: این دشت خیال خالی از هر چیز دیگری است و فقط با جنون و نفس من پر شده است، به طوری که به نظر میرسد هیچ چیز جز تصورات وهمی من در آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: گفتم وقتی که من مانند ماه تازهای شوم، تمام حالم را نشان میدهم. اما از شرم، خودم را به صورت کامل نشان ندادم.
هوش مصنوعی: من چرا باید به توصیف شادی و موفقیتم بپردازم، در حالی که خودم هیچ توجهی به وضعیت و حال خود ندارم؟
هوش مصنوعی: با نداشتهایم، علیرغم لطف و فضل، نتوانستهام در هنر چیزی به دست آورم و مانند موهای سرم، فقط به فقدان اشاره دارم.
هوش مصنوعی: از هر مژهام، درد و غمهایی وجود دارد که نشاندهندهٔ احساسات عمیق من است. چه قدر شگفتانگیز است که این احساسات به مانند نامههایی در پر و بال من گشوده میشوند.
هوش مصنوعی: هر چند که بیتوجه از زندگی عبور میکنم، اما حال و احوالم مانند رنگی است که به سپر یک چرخش پیوسته میچسبد.
هوش مصنوعی: وجود من همچون سرابی است که به سرعت میگذرد. مانند عمری که در این دنیا پر از غبار و مه، فرصتی کوتاه داریم.
هوش مصنوعی: وجود من دردی است که درمانش در آتش نیست. نمیدانم باید چه کنم وقتی که نالهام را کسی نمیشنود.
هوش مصنوعی: من چه کار میتوانم بکنم وقتی هیچ مدیریتی بر جدایی ندارم، بیدل در آتش آرزوهای عاشقانهام سوختهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمریست قیامتکدهٔ گردش حالم
چون آینه مینای پریزاد خیالم
حسرت ثمر نشو و نمایم چه توان کرد
سر تا به قدم چون مژه یک ریشه نهالم
آیینهٔ من ریختهٔ رنگ ملالیست
[...]
در دهر حرامی زده شد سحر حلالم
سرمایهٔ دزدان جهان است خیالم
یک ذرّه نیارند بجا حقّ نمک را
این قوم فرومایه که هستند عیالم
کالا ز من و فخر و مباهات از ایشان
[...]
تا عطف عنان کرد زآفاق خیالم
شد پیر مغان خضرم و داد آب زلالم
هر در که زدم خانه خدا جز تو ندیدم
زآن از همه جا سوی تو برگشت خیالم
بارم بده ای یار که من تشنه تو آبی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.