گنجور

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۱۶

 

می هست و درم هست و بت لاله رخان هست

غم نیست و گر هست نصیب دل اعداست

ابوسعید ابوالخیر
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴

 

زو دوسترم هیچ کسی نیست و گرهست

آنم که همی گویم پازند قرانست

فرخی سیستانی
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

هر کو به جز از تو به جهانداری بنشست

بیدادگرست ای ملک و بیخرد و مست

دادار جهان ملک جهان وقف تو کردست

بر وقف خدا هیچکسی را نبود دست

منوچهری
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در مدح ثقه الملک طاهربن علی

 

طاهر ثقت الملک سپهر است و جهانست

نه راست نگفتم که نه اینست و نه آنست

نی نی نه سپهر است که خورشید سپهر است

نی نی نه جهانست که اقبال جهانست

آن چرخ محلست که با حلم زمینست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵

 

ایام نشاط است که عید است و بهار است

گیتی همه پربوی‌ گل و رنگ و نگار است

در هر وطنی خرمی از موکب عیدست

در هر چمنی تازگی از باد بهارست

تا باد بهاری به سوی باغ گذر کرد

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۱

 

آن‌روی نه روی‌است گل سرخ به‌بارست

وان زلف نه زلف است شب غالیه بارست

آن جعد نه جعدست همه حلقه و بندست

وان چشم نه چشم است همه خواب و خمار است

شاید که من از دست بتم باده کنم نوش

[...]

امیر معزی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح ملک اتسز

 

دیدار تو ، ای جان جهان ، راحت جانست

روی تو تماشاگه عشاق جهانست

در خد تو ، ای آفت دین ، زایش دینست

در جعد تو ، ای راحت جان ، کاهش جانست

تنگ شکرست آنکه تو گویی ، نه حدثیست

[...]

وطواط
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در مدح ملک مسعود

 

ماه رجب فرخ فرخنده چه ماه است

کز یازده همتاه ورا رفعت و جاه است

چون یوسف کنعان ملک یازده کوکب

در سال بحرمت ملک یازده ماه است

آمد بسلام ملک مشرق و مغرب

[...]

سوزنی سمرقندی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۷ - النوبة الثالثة

 

خاکی که بران پای نهی مشک و عبیرست

تختی که برو تکیه کنی عود مطرّاست‌

میبدی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۸ - در مدح خواجه قوام الدین ابونصر محمد گوید

 

امروز اگرم همچو فلک دیده هزار است

پیش رخ چون ماه تو ای دوست بکار است

کز خرمی و تازگی تو دل و جانم

با خرمی و تازگی باغ و بهار است

از مشک خطت وقتم چو عنبر سارا است

[...]

سید حسن غزنوی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

دل در خمِ ابرویِ تو بر طاق نشسته ست

دانی که چرا خایف از آن غمزۀ مست است

در پای مینداز سرِ زلفِ دل آویز

آهسته که پیکانِ غمت در دلِ خسته ست

چون زلفِ تو در گردن مظلوم نزاری

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

این ذاتِ مطهّر مگر از نور سرشته ست

وین سروِ خرامان مگر از باغِ بهشت است

با این همه شیرینی و چالاکی و چستی

خوش خُلق و نکوسیرت و پاکیزه سرشت است

با صورتِ زیبایِ چنین آینه سیما

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

ای ترک بده باده گلفام که عیدست

وز دست مده جام غم انجام که عیدست

از رنج مه روزه چو جستی بسلامت

بزم طرب آرای بهنگام که عیدست

اعلام طرب عاقل اگر می نفرازد

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

بشکست دل تنگ من خسته کزین دست

مشاطه سر زلف پریشان تو بشکست

دارم ز میان تو تمنّای کناری

خود را چو کمر گرچه بزر بر تو توان بست

عمری و بافسوس ز دستت نتوان داد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۸۲

 

ای برده بمکر و حیله از دستان دست

گر نام تو نیست نیک بد باری هست

خواجوی کرمانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

ای یار دلم را غم تو یار قدیمست

مهر تو مرا مونس و درد تو ندیمست

از درد فراق رخت ای نور دو دیده

از دیده مرا بر رخ زر اشک چو سیمست

ای باد صبا نکهت زلفش به من آور

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳

 

در کوی خرابات کسی را که مقام است

در دنیی و در آخرتش جاه تمام است

ما توبه شکستیم در این قول درستیم

با ساغر می عهد که بستیم مدام است

زان مجلس ما بزم ملوکانهٔ عشق است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴

 

در گوشهٔ میخانه کسی را که مقام است

ناقص نتوان گفت که او رند تمام است

از روز ازل تا به ابد عاشق و مستیم

خود خوشتر از این دولت جاوید کدامست

با ساقی رندان خرابات حریفیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵

 

ما غرقهٔ آبیم چنین تشنه عجیبست

در خانهٔ خویشیم و غریبیم غریبست

در عین وصالیم و گرفتار فراقیم

ما دور ز یاریم ولی یار قریبست

درماندهٔ دردیم ولی خرم و شادیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۰۸

 

گفتند گلابست بدیدیم گل آب است

هر چند گل آب است تو می ‌گو که گلابست

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode