بشکست دل تنگ من خسته کزین دست
مشاطه سر زلف پریشان تو بشکست
دارم ز میان تو تمنّای کناری
خود را چو کمر گرچه بزر بر تو توان بست
عمری و بافسوس ز دستت نتوان داد
عمر ارچه بافسوس برون می رود از دست
از دیده بیفتاده سر شکم که بشوخی
بر گوشه ی چشم آمد و بر جای تو بنشست
تا حاجب ابروت چه در گوش تو گوید
کارد همه سر سوی بنا گوش تو پیوست
ای دانه مشکین تو دام دل عشّاق
از دام سر زلف تو آسان نتوان جست
معذورم اگر نیستم از وصل تو آگاه
کانرا خبرست از تو کش از خود خبری هست
گویند که خواجو برو از عشق بپرهیز
پرهیز کجا چشم توان داشتن از مست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می هست و درم هست و بت لاله رخان هست
غم نیست و گر هست نصیب دل اعداست
زو دوسترم هیچ کسی نیست و گرهست
آنم که همی گویم پازند قرانست
هر کو به جز از تو به جهانداری بنشست
بیدادگرست ای ملک و بیخرد و مست
دادار جهان ملک جهان وقف تو کردست
بر وقف خدا هیچکسی را نبود دست
طاهر ثقت الملک سپهر است و جهانست
نه راست نگفتم که نه اینست و نه آنست
نی نی نه سپهر است که خورشید سپهر است
نی نی نه جهانست که اقبال جهانست
آن چرخ محلست که با حلم زمینست
[...]
ایام نشاط است که عید است و بهار است
گیتی همه پربوی گل و رنگ و نگار است
در هر وطنی خرمی از موکب عیدست
در هر چمنی تازگی از باد بهارست
تا باد بهاری به سوی باغ گذر کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.