گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸

 

در کسوت ابریشم و پشم آمد و پنبه

تا خلق بپوشند

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸

 

خود بود که خود بر سر بازار برآمد

بر خود نگران شد

خود بر صف جبه و دستار برآمد

لبس همه سان شد

در بحر به شکل در شهوار برآمد

[...]

عطار
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - مدح یکی از صدور

 

ای کلک تو بر لوح عطارد زده ابجد

عنوان نسب نامه آدم باب وجد

هم کاهل هامونی با حلم تو مسرع

هم شبرو گردونی با عزم تو معقد

بر مفرش صدر تو پی عزت جاوید

[...]

اثیر اخسیکتی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هفتم

 

دیدم رخت از غم سر مویی بنماند

جز بندگی روی تو رویی بنماید

با دل گفتم که آرزویی در خواه

دل گفت که هیچ آرزویی بنماند

نجم‌الدین رازی
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » دوازدهم

 

زان بادهٔ صوفی بود از جام، مجرد

کز غایت مستی ز کفش جام بیفتد

در حالت مستی چو دل و هوش نگنجید

پس نیست عجیب گر قدح و جام نگنجد

اول سبقت بود « الف هیچ ندارد »

[...]

مولانا
 

سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰

 

گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش

این دولت ایام نکویی به سر آید

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰

 

گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش

نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۶

 

باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد

در کالبد سوخته، جانی دگر آورد

امروز هم از اول صبحم سر مستی ست

این بوی که بوده ست که باد سحر آورد؟

صد منت باد است برین دیده کزان راه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

از صومعه پیری بخرابات درآمد

با باده پرستان بمناجات درآمد

تجدید وضو کرد بجام می و سرمست

در دیر مغان رفت و بطاعات درآمد

هر کس که ز اسرار خرابات خبر داشت

[...]

خواجوی کرمانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

در کلبه ما محنت هر روزه شب دوش

شریف نفرمود ندانم که کجا بود

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

من در عجب آن لحظه ز تشریف خیالت

کان پایه نه در خورد من بی سرو پا بود

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

گر یکدمه وصل تو خریدیم بعد جان

آن هم سر یک موی ترا نیم بها بود

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

اندیشه خون ریختنم دوش به آن چشم

بر عزم جفا کردی و آن عین وفا بود

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

گر داشت کمال از نو نهان سوز تو چون شمع

بر سوز نهائیش رخ زرد گوا بود

کمال خجندی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۹

 

کفر سر زلف بت عیار ببینید

ترسای میان بسته به زنار ببیند

در پردهٔ عصمت ز نظر گرچه نهان بود

پیدا شده اش بر سر بازار ببینید

بر دیدهٔ ما گر بنشینید زمانی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » متفرقات » وله ایضاً

 

تا از سر زلف تو یکی تار برآمد

صد فتنه عیان شد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » متفرقات » وله ایضاً

 

صد شور ز اسلام و ز کفار برآمد

غوغا به جهان شد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » متفرقات » وله ایضاً

 

از خاک زمین آن بت عیار برآمد

سر خیل بتان شد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » متفرقات » وله ایضاً

 

شیطان ز حسد بر سر انکار برآمد

مردود زمان شد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » متفرقات » وله ایضاً

 

تا از ید بیضا بنمودی سر انگشت

مه جامه بدرید

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۴
۸
sunny dark_mode