صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹۶
افزود گرانباری غفلت ز شتابم
شد آبله پای طلب پرده خوابم
آن سوخته جانم که به هر سوی دواند
مانند سگ هرزه مرس موج سرابم
خونابه اشک است مرا باده گلرنگ
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱
گه جلوه لاهوت دهد جام شرابم
گه عشوهٔ نا سوت فریبد بسرابم
گه نقل و کباب از کف جانانه ستانم
گه فرقت جانانه کند سینه کبابم
جز محنت دوریش عقابی نشناسم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۵
بی حوصلگیکرد درین بزم کبابم
چون اشک نگون ساغر یک جرعه شرابم
پامال هوسهای جهانم چه توانکرد
مخمل نیام اما سر هر موست به خوابم
بنیاد من آب و گل تشخیص ندارد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۶
شب گردش چشمت قدحی داد به خوابم
امروز چو اشک آینهٔ عالم آبم
تا چشم بر این محفل نیرنگ گشودم
چون شمع به توفان عرق داد حجابم
هر لخت دلم نذر پر افشانی آهی است
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷
آمد ز درو داد به کف جام شرابم
هم آب بر آتش زد و هم آتش از آبم
از آتش سودای گلی دل زندم جوش
این است که دایم چکد از دیده گلابم
با مدعی آمد به سرم آه که دارد
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸
چندان به سر کوی خرابات خرابم
کاسوده ز اندیشهٔ فردای حسابم
گر کار تو فضل است چه پر وا ز گناهم
ور شغل تو عدل است چه حاصل ز ثوابم
افسانه دوزخ همه باد است به گوشم
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۷۲ - موشّح به نام نامی حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام
چشمان تو امروز نموده است خرابم
آن گونه که مدهوش به فردای حسابم
هجران و وصال تو بود خلد و جحیمم
اندیشه خود جرم و خیال تو صوابم
با عدل تو حسن عمل نیست امیدم
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۹۹ - سوز تب عشق
ساقی بده امروز یکی جام شرابم
از جام شرابی بکن امروز خرابم
از آن می ناب که تو را هست به کوزه
من تشنهٔ یک جرعه ای از آن می نابم
از یاد نخواهد شدنم آخر پیری
[...]
صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۲ - و برای او همچنین
یا رب نظری کن به من و چشم پر آبم
کز بیم مکافات تو اندر تب و تابم
اما کرمت برده ز دل خوف عذابم
چندان بسر کوی خرابات خرابم
کاسوده ز اندیشه فردای حسابم
[...]
صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۲ - و برای او همچنین
یا رب نظری کن به من و چشم پر آبم
کز بیم مکافات تو اندر تب و تابم
اما کرمت برده ز دل خوف عذابم
چندان بسر کوی خرابات خرابم