یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱
از ماریه رفتی اگر اخبار رسیدن
گرگان عجم را
سگهای عرب بر نتوانست دریدن
شیران اجم را
با ببر دمان گربه نیارست فتادن
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۸
آشوب بهم برزده ذرات جهان را
کامشب شب قتل است
هنگامه حشر است زمین را و زمان را
کامشب شب قتل است
با آنکه در این منظره کآن طارم علوی است
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۹
مقرون به هدف خواهی اگر تیر دعا را
با عیش بدل گر طلبی طیش عزا را
آسوده ز غم جوئی اگر شاه و گدا را
وز شهر برون غایله رنج و با را
کوته ز گریبان جهان دست بلا را
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۵
سرو و مه اگر نیست رخ و قامت اکبر
از بهر چه آمد سر بی تن تن بی سر
خورشید توان خواندن و گردونش اگر بود
گردون به زمین خفته و خورشید به خون در
بالاش توان گفت صنوبر به مثل راست
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۴
افراخت چو در ماریه سبط شه لولاک
خرگاه اقامت
از هفت زمین تا نهمین خیمه افلاک
برخاست قیامت
ز اندیشه این رنج طرب کاه غم انگیخت
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۸
ای تشنه لبان را سر و سردار حسینم
سردار حسینم
وی بر شهدا سرور و سالار حسینم
سردار حسینم
ای شخص تو را با همه اقبال پناهی
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۱
ای دل به عزا راست کن آهنگ فغان را
کامشب شب قتل است
ای دیده فرو ریز به رخ اشک روان را
کامشب شب قتل است
تار نفست بگسلد ای سینه خروشی
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۸
عباس عمو جان تو مرو جانب میدان
در فرقت خود جان من زار مسوزان
دور فلک از مرگ برادر جگرم سوخت
دیگر تو مسوزان دلم از آتش هجران
سقای خرم آب نداریم تمنا
[...]