رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶
دل سیر نگرددت ز بیدادگری
چشم آب نگرددت، چو در من نگری
این طرفه که: دوست تر ز جانت دارم
با آن که ز صد هزار دشمن بتری

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۷
شمشاد قد و نوش لب و عاج بری
سنگین دل و سیمین ذقن و زر کمری
هم سرو روان و هم بت کاشغری
مر حورا را تو سخت نیکو پسری

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۷
از حور بتی چون تو نزاید پسری
چون سنگ دلی داری و گون سیم بری ؟
آمد دو لب ترا ز شکر نفری
کز هر سخنی همی فشاند شکری

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۴۸
ای خالق ذوالجلال هر جانوری
وی رهرو رهنمای هر بی خبری
بستم کمر امید بر درگه تو
بگشای دری که من ندارم هنری

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۴۹
دستی نه که از نخل تو چینم ثمری
پایی نه که در کوی تو یابم گذری
چشمی نه که بر خویش بگریم قدری
رویی نه که بر خاک بمالم سحری

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵۰
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۱ - ابیات پراکنده از رباعیات
هرجا که روی دو گاو کارند و خری
خواهی تو به مرو باش خواهی به هری

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۰
ای ترک ستمکاره و بیدادگری
تو داد رها کنی بیدادگیری
خواهی که بپیچی تو ز بیدادگری
شو داد کن وز کرده بیدادگری

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۲
روزی که چو باد پیش من برگذری
دردسر و رنج دل و خون جگری
وآن شب که چو مه به روی من در نگری
نور جگر و قوت دل و تاج سری

خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۹
* بر کوزهگری پریر کردم گذری،
از خاک همینمود هر دَم هنری؛
من دیدم اگر ندید هر بیبصری،
خاک پدرم در کف هر کوزهگری.

خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۴
هنگام سپیدهدم خروس سحری،
دانی که چرا همیکند نوحهگری؟
یعنی که: نمودند در آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری!

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۴
از بهر جمال چهرهٔ همچو پری
دستت به سوی آینه تا چند بری
از بس که همی به آینه درنگری
بر چهرهٔ خویشتن ز من فتنهتری

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۸
زان چشم چو نرگس که به من در نگری
چون نرگس تیر ماه خوابم ببری
نرگس چشمی چو نرگس ای رشک پری
هر چند شکفتهتر شوی شوختری

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۹
گیرم که غم هجر وصالم نخوری
نه نیز به چشم رحم در من نگری
این مایه توانی که بر دشمن و دوست
آبم نبری و پوستینم ندری

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۲
باشد همه را چو بر ستارهٔ سحری
دل بر تو نهادن ای بت از بیخبری
زیرا که چو صبح صادق ای رشک پری
هم پرده دریدهای و هم پرده دری

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۳
راهی که به اندیشهٔ دل میسپری
خواهی که به هر دو عالم اندر نگری
در سرت همیشه سیرت گردون دار
کانجا که همی ترسی ازو میگذری

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۳
هر شب بت من به وقت باد سحری
دل باز فرستدم به صاحب خبری
دل با همه بیرحمی و بیدادگری
آید بر من نشیند و زارگری

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۴
کویی که درو مست و بهش درگذری
زنهار به خاک او به حرمت نگری
نیکو نبود که از سر بیخبری
تو زلف بتان و چشم شاهان سپری

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۵
ای شب چو ز نالهای من بیخبری
بر خیره کنون چند کنم نوحهگری
ای روز سپید وقت نامد که مرا
از صحبت این شب سیه باز خری

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۶
دل سیر نگرددت ز بیدادگری
چشم آب نگیردت چو در من نگری
این طرفه که دوستتر ز جانت دارم
با آنکه ز صدهزار دشمن بتری
