گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۱

 

شاهی، که به روز رزم از رادی

زرین نهد او به تیر در پیکان

تا کشتهٔ او ازان کفن سازد

تا خستهٔ او ازان کند درمان

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۱

 

آن چیست بر آن طبق همی تابد؟

چون ملحم زیر شعر عنابی

ساقش به مثل چو ساعد حورا

پایش به مثل چو پای مرغابی

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۹

 

عاجز شود از اشک و غریو من

هر ابر بهارگاه بابختو

رودکی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۰

 

زان تلخ میی گزین که گرداند

نیروش روان تلخ را شیرین

از طلعت او هوا چنان گردد

کز خون تذرو سینه ی شاهین

استاد شهید زنده بایستی

[...]

دقیقی
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۹

 

گر چو شته دلت بیفشارند

قطره ای خون ازان برون ناید

عنصری
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۳ - تغزل

 

چه سود کند، که آتش عشقش

دود از دل و جان من برانگیزد

پیش همه مردمان و او عاشق

جوبنده بخاک بر به بجخیزد

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۷ - در وصف آتش و مدح سلطان محمود

 

بفروز و بسوز پیش خویش امشب

چندان که توان ز عود و از چندن

ز آن آتش کز بلندی بالا

مر ابر بلند را کند روزن

وز ابر چو سر برون زند نورش

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۴ - وله

 

من زارتر گریم همانا که او

خاموش گرید زار و من با پجن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۳ - وله

 

تا پای نهند بر سر حران

با کون فراخ گنده و ژنده

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۹ - از قصیده ای

 

تا روم ز هند لاجرم شاها

گیتی همه زیر باج وسا کردی

عسجدی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳۴ - همو راست

 

بر وعده مرا شکیب فرمایی

تا کی کنم ای صنم شکیبایی

از بهر سه بوسه مستمندی را

خواهی که سه سال صبر فرمایی

راز دل خویش با تو بگشادم

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۲

 

بفروز و بسوز پیش خویش امشب

چندان که توان زعود و از چندن

فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸

 

نیکوی تو چیست و خوش چه، ای برنا؟

دیباست تو را نکو و خوش حلوا

بنگر که مر این دو را چه می‌داند

آن است نکو و خوش سوی دانا

حلوا نخورد چو جو بیابد خر

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰

 

ای گشته جهان و دیده دامش را

صد بار خریده مر دلامش را

بر لفظ زمانه هر شبانروزی

بسیار شنوده‌ای کلامش را

گفته‌است تو را که «بی مقامم من»

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳

 

آزردن ما زمانه خو دارد

مازار ازو گرت بیازارد

وز عقل یکی سپر کن ارخواهی

که‌ت دهر به تیغ خویش نگذارد

تعویذ وفا برون کن از گردن

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱

 

ای خواجه جهان حیل بسی داند

وز غدر همی به جادویی ماند

گر تو به مثل به ابر بر باشی

زانجات به حیله‌ها فرو خواند

تا هر چه بداد مر تو را، خوش خوش

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰

 

ای نام شنوده عاجل و آجل

بشناس نخست آجل و از عاجل

عاجل نبود مگر شتابنده

هرگز نرود زجای خویش آجل

زین چرخ دونده گر بقا خواهی

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹

 

ای افسر کوه و چرخ را جوشن

خود تیره به روی و فعل تو روشن

چون باد سحر تو را برانگیزد

دیوی سیهی به لولو آبستن

وانگه که تهی شدی ز فرزندان

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۵

 

فریاد به لااله الا هو

زین بی‌معنی زمانهٔ بدخو

زین دهر، چو من، تو چون نمی‌ترسی؟

بی‌باک منم، چه ظن بری، یا تو؟

زین قبه که خواهران انباغی

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۵

 

ای آنکه ندیم باده و جامی

تا عمر مگر برین بفرجامی

چون دشت حریر سبز در پوشد

وآید به نشاط حسی از نامی

گه رفته به دشت با تماشائی

[...]

ناصرخسرو
 
 
۱
۲
۳
۳۰
sunny dark_mode