آمد بمن آن شراب گلرنگ

لیکن چو فتاد شیشه بر سنگ

آن کبک قفس چو آمدی تنگ

کردی به طواف وادی آهنگ

خویشان بهم آمدند دل تنگ

رخساره، ز خون دیده گل رنگ

سهلست به فرصتی چنان تنگ،

کاونده چه زر برارد از سنگ؟

ای حافظ عندلیب آهنگ

آهنگ تو رفته نیم فرسنگ

گر زهره بر آسمان زند عود

سهلست تو بر زمین بزن چنگ

ای برده رخت ز روی گل رنگ

یارب دل تو دلست یا سنگ

صلحست و صفا میان احباب

با مات چرا همه بود جنگ

گر تیغ زنی ز دست و بازو

[...]

دردی که مراست بر دل تنگ

از دست جفای شاهدی شنگ

آخر تو بگو که با که گویم

کاو هست همه جفا و نیرنگ

یک ذره وفا به دل ندارد

[...]

شاها کرمی کن و مکن جنگ

زنهار مکن به جنگ آهنگ

گر جنگ کنی ملازمانت

اشکسته شوند و سخت دلتنگ

بشنو سخنی ز نعمت‌اللّه

[...]

شاها کرمی بکن مکن جنگ

زنهار مکن به جنگ آهنگ

گر جنگ کنی ملازمانت

اشکسته شوند جنگ و دلتنگ

بشنو سخنی ز نعمت الله

[...]

نی غصه نام و نی غم ننگ

با خلق خدا نه صلح و نی جنگ

خواهم که کند به سویت آهنگ

در دامن رحمتت زند چنگ

شاهان به صفا موافق آهنگ

وز سگخویی سپاه در چنگ

می رفت رهت به گیسوی چنگ

می ساخت به پایبوست آهنگ

عشقیست فتاده آهن آهنگ

سر بر زده از درونه سنگ

آن کنده ز نظم نقش در سنگ

وین داده به حسن صنعتش رنگ

بسته ست دهان چشمه را سنگ

چون آب کند به جوشش آهنگ

عرض رمه اش برون ز فرسنگ

بر آهوی دشت کرده جا تنگ

هر لحظه کند به یاری آهنگ

در دامن دلبری زند چنگ

چون لعل لبی ولی نه از سنگ

چون می در لطف و لعل در رنگ

چون غنچه به هم دو سرو گلرنگ

کردند آغاز صبحتی تنگ