مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱۱ - مدح ملک ارسلان
با نصرت و فتح و بختیاری
با دولت و عز و کامگاری
سلطان ملک ارسلان مسعود
بنشست به تخت شهریاری
دولت کردش به ملک نصرت
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳
انصاف بده که نیک یاری
زو هیچ مگو که خوش نگاری
در رود زدن شکر سماعی
در گوی زدن شکر سواری
مه جبهت و آفتاب رویی
[...]
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵
ما را تو به هر صفت که داری
دل گم نکند ز دوستداری
هردم به وفا یکی هزارم
گرچه به جفا یکی هزاری
هیچت غم هیچکس ندارد
[...]
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰
ای کار غم تو غمگساری
اندوه غم تو شادخواری
از کبر نگاه کرد رویت
در چشمهٔ خور به چشم خواری
از تابش روی و تاب زلفت
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در نعت رسول اکرم (ص)
روح الله با تو خرسواری
روح القدست رکاب داری
از مطبخ تو سپهر، دودی
وز موکب تو زمین، غباری
در شرح رموز غیب گویت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳
تا بیش دلم خراب داری
دل بیش کند ز جانسپاری
ای کار مرا به دولت تو
افتاد قرار بیقراری
دل خوش کردم چنین که دانی
[...]
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده
ای هفت عروس نه عماری
بر درگه تو به پردهداری
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده
در عصمت اینچنین حصاری
شیطان رجیم کیست باری
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴ - سبب نظم کتاب
نه باغ و نه بزم ِ شهریاری
نه رود و نه می، نه کامگاری
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر
زهره دهدش به جام یاری
مریخ کند سلیح داری
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر
قیصر به درش جنیبه داری
فغفور گدای کیست باری
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر
چون بزم نهد به شهریاری
پیدا شود ابر نو بهاری
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر
گیرد به جریدهای حصاری
بخشد به قصیدهای دیاری
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۷ - سپردن فرزند خویش به فرزند شروانشاه
دارم به خدا امیدواری
کز غایت ذهن و هوشیاری
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۷ - سپردن فرزند خویش به فرزند شروانشاه
گر در پدرش نظر نیاری
تیمار برادرش بداری
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش
به گر سخنم به یاد داری
وز عمر گذشته یاد ناری