حکیم سبزواری » دیوان اشعار » ترجیعبند
ای جان جهانیان فدایت
مردند سمنبران برایت
در دولت حسن صد چو یوسف
در یوزه گر در سرایت
صد خرمن حسن داری ای ماه
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
ای قد تو سرو بوستانها
وی روی تو ماه آسمانها
گل جیب دریده تا فتاده
آوازهٔ تو به گلستانها
خوبان به جهان بسی بود لیک
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
ای نام خوش تو بر زبانها
وی یاد تو زینت بیانها
از مهر رخت چو ذره هستند
در رقص و سماع آسمانها
مرغان ترانهسنج خوانند
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
ایزد بسرشت چون گل ما
مهر تو نهفت در دل ما
باز آی که رونقی ندارد
بی شمع رخ تو محفل ما
چون هست ندیم در بر آن گل
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
بشکست بسنگ کین پر ما
نامد پی رحم بر سر ما
برتارک اختران نهم گام
آید چو خجسته اختر ما
زان ابروی چون هلال گردید
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
ای ماه جبین سیم غبغب
وی سیم ذقن بت شکر لب
بی ماه رخت شبان تیره
کارم همه دم فغان و یارب
لبریز شراب ناب جامت
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
پیوسته مرا ز غم تب و تاب
ای مایهٔ خوشدلی تو دریاب
می دهد که حیات این جهان هست
مانند حباب بر سر آب
پا از سر و سر ز پا ندانم
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
نی رحم ترا باین فکار است
نی بی تو مرا دمی قرار است
کی یاد کنی ز بلبل خویش
ای گُل که ترا چو من هزار است
پیشت دُر اشک مردم چشم
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
باغ و گل و مل همه مهیاست
هنگام تفرج و تماشاست
بخرام برون که بهر تعظیم
عمری است بباغ سرو برپاست
نرگس همه روز چشم بر راه
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
زیبی که بشکل هرنگار است
در هیبت خوبت استوار است
امنیت حسن آفتابی است
کش دایرهٔ رخت مدار است
مو چون شب وروچوروز ابروت
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
ای نقش چکل چوگل محدث
لم تحلف ان تفی و تحنث
از هجر رخ تو تلخ کامم
عن منطق المنی تحدث
تنیت لی الشباب عمری
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
زیباست چمن ولی صفائی
بی لاله عذار ما ندارد
در در صدف نگوئی این بحر
[...]

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
عشق است حیات جاودانی
سرمایهٔ عیش و کامرانی
گر عشق نبود خود نبودی
هرگز نه زمین نه آسمانی
پیرایهٔ عشق اگر نیستی
[...]
