نی رحم ترا باین فکار است
نی بی تو مرا دمی قرار است
کی یاد کنی ز بلبل خویش
ای گُل که ترا چو من هزار است
پیشت دُر اشک مردم چشم
ساقط ز محل اعتبار است
تو عهد شکسته ای و مارا
پیمان محبّت استوار است
ای تیر کمان ابروی دوست
مرغ دل ما در انتظار است
در آینه تا نشسته نقشت
بر آینهٔ دلم غبار است
تا شانه بزلفت آشنا شد
دل چاک ز رشک شانه دار است
پرسی چو ز بیقراری ما
اسرار تو بر همان قرار است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و دلتنگی است. شاعر به زیبایی و ناز دلدادهاش اشاره میکند و از غم و تنهایی ناشی از دوری او میگوید. او به خط و خالی که بر چهرهاش نقش بسته، اشاره کرده و از جذابیت و فریبایی معشوق صحبت میکند. در ادامه، شعری از زمان گذرا، امید و دلنگرانی او را به تصویر میکشد. شاعر همچنین به فصل بهار و لذتهای آن اشاره میکند، در حالی که از روزهداری در ماه رمضان یاد میکند، و در نهایت از خداوند مدد میطلبد. کل شعر حسی عمیق از عشق، حسرت و انتظار را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو آرامش ندارم و بدون تو هیچ لحظهای میسر نیست.
هوش مصنوعی: ای گل، هنگامی که به یاد بلبل خود میافتی، بدان که همچون من، هزاران بلبل دیگر نیز برای تو وجود دارند.
هوش مصنوعی: مردم در برابر تو به قدری تحت تأثیر قرار میگیرند که اشکشان مانند مروارید از چشمانشان میریزد و این حالت نشاندهندهی نوعی کماعتباری یا بیاحترامی برای خودشان است.
هوش مصنوعی: تو به وعدههایت عمل نکردهای، اما ما هنوز به عشق و محبتمان نسبت به تو پایبند خواهیم بود.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و جذاب دوست همچون تیر کمانی است که دل ما را به پرواز و شوق و انتظار میکشاند.
هوش مصنوعی: تصویر تو که در دل من نشسته، در آینه پنهان شده و به خاطر گذشت زمان و خاطرات غبار گرفته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل من با شانههای موهای تو آشنا شد، از حسادت به زیبایی آن شانه، دل شکسته و غمگین است.
هوش مصنوعی: وقتی از بیقراری ما میپرسی، بدان که رازهای تو همواره در همین ثبات باقی مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دل چه دلست و این چه یار است
کار من از این دو سخت زار است
کار من مستمند صعب است
کاندر بر من نه دل نه یار است
آبادان بدان سمند میمون
[...]
در خاطرم اینکه وقت کار است
کهاقبالْ رفیق و بخت یار است
چشمم ز غمت عقیق بار است
رازم ز پی تو آشکار است
از عشق تو بی قرار گشتم
عشق تو هنوز برقرار است
بیچاره دل من ای نگارین
[...]
جانا، نظری، که دل فگار است
بخشای، که خسته نیک زار است
بشتاب، که جان به لب رسید است
دریاب کنون، که وقت کار است
رحم آر، که بیتو زندگانی
[...]
زلف تو هنوز تابدار است
چشمت به کرشمه در خمار است
گفتی که وفا نیاید از من
سوگند مخور که استوار است
خون شد دل من، بگوی، ای باد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.