فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸
دل میرود ز دستم صاحب زمان خدا را
بیرون خرام از غیب، طاقت نماند ما را
ای کشتی ولایت، از غرق ده نجاتم
باشد که باز بینم، دیدار آشنا را
ای صاحب هدایت، شکرانه ولایت
[...]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را
هرکس نمیشناسد آواز آشنا را
از طاق و قصر دنیاکز خاک وخشت چینید
حیفاست پستگیرید معراج پشت پا را
چشم طمع مدوزید برکیسهٔ خسیسان
[...]

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
تا کی به ما نشینی بیگانهوار یارا
آخر تفقدی کن یاران آشنا را
جانم فدای آن دم کز بعد انتظاری
باز آید آشنایی بنوازد آشنا را
دستم تو گیر یارب کز رنج خار وادی
[...]

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹
خواهم درین گلستان، دستوری صبا را
تاگرد سر بگردم، آن یار بی وفا را
تا خرقه می پذیرد، در رهن باده ساقی
ای محتسب صلایی، پیران پارسا را
هر خشتی از خرابات، سرچشمه ى حیات است
[...]

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱
بر رخ چه درگشاید، بیگانهٔ وفا را
چشمی که می نبیند دیدار آشنا را؟
نخل فسرده ی ما، نه سایه نه ثمر داشت
ما شاخ خشک بیدیم، معذور دار ما را

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
مسکینی و غریبی از حد گذشت ما را
بر ما اگر ببخشی وقتست وقت یارا
چون ریختی بخواری خون مرا بزاری
برتر بتم گذاری کافیست خون بها را
شه خفته و بدرگاه خلقی ز دادخواهان
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
دور از تو جان سپردن، دشوار بود ما را
گر بیتو زنده ماندیم، معذور دار ما را
من بیگناهم، اول جرمی بگو و آنگه
خونم بریز؛ کآخر عذری بود جفا را
یک آشنا ندیدم، کز راه آشنایی
[...]

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
تا سازم آشنایت نا آشنا نگارا
بیگانه کردم از خویش یاران آشنا را
با آنکه جز صبا نیست پیکی ز من به کویش
خواهم که ره نباشد در کوی او صبا را
چون من کسی گذارد سر بر خط غلامیش
[...]

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۳۹ - این نامة را قائم مقام از خراسان به وقایع نگار نوشته است
صبا بلطف بگو آن غزال رعنا را
که سر بکوه و بیابان تو داده ما را

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲
تا اختیار کردم سر منزل رضا را
مملوک خویش دیدم فرماندهٔ قضا را
تا ترک جان نگفتم آسودهدل نخفتم
تا سیر خود نکردم، نشناختم خدا را
چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن
[...]

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴
در خلوتی که ره نیست پیغمبر صبا را
آنجا که میرساند پیغامهای ما را
گوشی که هیچ نشنید فریاد پادشاهان
خواهد کجا شنیدن داد دل گدا را
در پیش ماهرویان سر خط بندگی ده
[...]

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
شاید که باز بینیم دیدار آشنا را
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
حافظ به خود نپوشید این خرقهٔ می آلود
[...]

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
برناقه بند محمل ای ساربان خدا را
امشب به وادی دل و اصل نما تو ما را
این راه پر خطر را باید به سر دویدن
کی ناقه بود و محمل درویش بینوا را
قامت بتا برافراز تا عرشیان بگویند
[...]

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح الحجة عجل الله فرجه » شمارهٔ ۴ - فی مدح الحجة عجل الله تعالی فرجه
برهم زنید یاران این بزم بی صفا را
مجلس صفا ندارد بی یار مجلس آرا

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح الحجة عجل الله فرجه » شمارهٔ ۴ - فی مدح الحجة عجل الله تعالی فرجه
ای هدهد صبا گوی طاوس کبریا را
بازآ که کرده تاریک زاغ و زغن فضا را

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۱۰۰ - در تشرف سیدالعارفین ملاذالسالکین میرزا زینالعابدین نعمتعلیشاه
گفتم برندی آیا دیدن توان خدا را
گرمی توان خبر ده از روی لطف ما را
گفتا توان ولیکن با دیدهئی که بیند
در موقع زیارت سلطان دین رضا را
گفتم مگر توان دید شه را بدیده گفتا
[...]
