گنجور

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

مسکینی و غریبی از حدّ، گُذَشْت، ما را

بر ما اگر ببخشی، وقت است وقت یارا

چون ریختی به خواری، خونِ مرا به زاری

بر تُرْبَتَم گذاری کافی‌ست خون‌بها را

شه خفته و به درگاه، خلقی ز دادخواهان

[...]

۹ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

از حال ما چه پرسی ای بی‌وفا که چون است؟

دارم دلِ خرابی، از غُصِّهٔ تو، خون است

از شُغْلِ می‌پرستی بازَم مَدار ناصح!

چون عشق، کامل افتاد همسایهٔ جنون است

هرگز به دل ندارم کین از جفایِ دشمن

[...]

۴ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

چون رحمتت فزاید بر عذرخواهی ای دوست

عذر گناه خواهم با بی‌گناهی ای دوست

خواندی در آستانت روزی گدای خویشم

زان روز ننگم آید از پادشاهی ای دوست

دریا همه گرفتم ساحل شودچه حاصل

[...]

۶ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

خاک درت به مژگان خوش آنکه رُفته باشم

در زیر سر نهاده خشتی و خفته باشم

خاص تو کرده ام دل کاوش کنش بمژگان

دراین خرابه گنجی شاید نهفته باشم

عشق تو کردم اظهار شد رنجه طبع اغیار

[...]

۵ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

یاد آر ای که فارغ، در محملی نشسته

شکرانه فراغت از همرهان خسته

چشم بد فلک بین کامشب ببرم عشرت

یکسو سبوفتاده یکسو قدح شکسته

از نوبهار وصلم یاد آید و خروشم

[...]

۷ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

از ما درین گلستان جویند گر نشانی

بر گلبنی است ما را دیرینه آشیانی

با ما اگر نشینی از مصلحت زمانی

عمری پی تلافی هم بزم دیگرانی

یکدم بطاقت خود گر داشتم گمانی

[...]

۷ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

یاد آر ای ستمگر از حال خاکساری

روزی اگر به کویت باد آورد غباری

هر کس درین گلستان نخلی نشاند بر داد

جز نخل ما که هرگز باری نداد باری

ما در پس و تو جانا در منزلی نشسته

[...]

۸ بیت
طبیب اصفهانی