گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹

 

ای خونبهای نافه چین خاک راه تو

خورشید سایه‌پرور طرف کلاه تو

نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرام

ای من فدای شیوه چشم سیاه تو

خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳

 

خط عذار یار که بگرفت ماه از او

خوش حلقه‌ایست لیک به در نیست راه از او

ابروی دوست گوشه محراب دولت است

آنجا بمال چهره و حاجت بخواه از او

ای جرعه‌نوش مجلس جم سینه پاک دار

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵

 

ای پیک راستان خبر یار ما بگو

احوال گل به بلبل دستان‌سرا بگو

ما محرمان خلوت انسیم غم مخور

با یار آشنا سخن آشنا بگو

بر هم چو می‌زد آن سر زلفین مشکبار

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴

 

از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای

آرام جان و مونس قلب رمیده‌ای

از دامن تو دست ندارند عاشقان

پیراهن صبوری ایشان دریده‌ای

از چشم بخت خویش، مبادت گزند از آنک

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹

 

ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می

طامات تا به چند و خرافات تا به کی

بگذر ز کبر و ناز که دیده‌ست روزگار

چین قبای قیصر و طرف کلاه کی

هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷

 

ای قصه بهشت ز کویت حکایتی

شرح جمال حور ز رویت روایتی

انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه‌ای

آب خضر ز نوش لبانت کنایتی

هر پاره از دل من و از غصه قصه‌ای

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹

 

دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی

کز عکس روی او شب هجران سر آمدی

تعبیر رفت یار سفرکرده می‌رسد

ای کاج هر چه زودتر از در درآمدی

ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱

 

خوش کرد یاوری فلکت روز داوری

تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری

آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست

گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری

در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹

 

زین خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشی

خط بر صحیفهٔ گل و گلزار می‌کشی

اشک حرم‌نشین نهانخانهٔ مرا

زان سوی هفت پرده به بازار می‌کشی

کاهل روی چو باد صبا را به بوی زلف

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵

 

رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی

آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی

مسکین چو من به عشق گلی گشته مبتلا

و اندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی

می‌گشتم اندر آن چمن و باغ دم به دم

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹

 

صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی

برگ صبوح ساز و بده جام یک منی

در بحر مایی و منی افتاده‌ام بیار

می تا خلاص بخشدم از مایی و منی

خون پیاله خور که حلال است خون او

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲

 

ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی

اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی

چوگان حکم در کف و گویی نمی‌زنی

باز ظفر به دست و شکاری نمی‌کنی

این خون که موج می‌زند اندر جگر تو را

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶

 

بلبل، ز شاخِ سرو، به گلبانگِ پهلوی

می‌خوانْد دوش، درسِ مقاماتِ معنوی

یعنی بیا، که آتشِ موسی، نمودْ گُل

تا از درخت، نکته‌ی توحید بشنوی

مرغان باغ، قافیه‌سنجند و بذله‌گوی

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷

 

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

[...]

حافظ
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode