جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۰
من بنده حقیر و تو سلطان محتشم
گر در غم تو زار بمیرم تو را چه غم
رنجور گشته ام ز تمنای مقدمت
بهر خدا به پرسش من رنجه کن قدم
بر جانم از تو هر چه رسد جای منت است
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۱
زین لاغر اسبکی که همانا نیافته ست
جز از عظام جوهر ترکیب او نظام
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۱
همچون خر عزیر عظام آمده به هم
لیکن هنوز گوشت نروییده از عظام
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۷
سوختم از نوش وصلت کارزو میداشتم
زهر من بود آنچه من تریاک می پنداشتم
از ملامت کس نمی گردد چو مجنون گرد من
بسکه من از هر طرف خار ملامت کاشتم
لاله وار آورده ام خار ملامت از ازل
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » تواریخ » شماره ۳۳ - تاریخ فوت میر خان
خورشید برج آل علی میرخان که بود
یوسف جمال و خضر نهاد و مسیح دم
زد پشت پای بر اسباب دنیوی
عیسی صفت فراز فلک شد بیک قدم
از رحمت و کرم گل او چون سرشته بود
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۴ - ترکیب بند در مرثیه افضل الدین میرک گوید
آن یار محترم چو روان شد سوی عدم
تاریخ رحلتش طلب از از یار محترم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸
دادیم دل بدست غم عشق آن صنم
گو دل نگاه دار و مکن بیش ازین ستم
بگذر زفکر عالم و با یاد دوست باش
چون یارمونست بود از بیش و کم چه غم
با درد و سوز عشق بساز ای دل حزین
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
ای در دلم ز آتش عشق تو صد الم
هر یک الم نشانه چندین هزار غم
وصل تو زود رفت و فراق تو دیر ماند
فریاد ازین عقوبت بسیار و عمر کم!
دانی کدام روز عدم شد وجود ما؟
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » سوگواری بر مرگ برادر
نسبت به من غریب طریقی گزیدهای
گویا هنوز شعله آهم ندیدهای
در خاک رفت گنج مرادی که داشتیم
ما را نماند خاطر شادی که داشتیم
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
فکر دگر نماند فغانی بیار جان
عاشق بدین خیال و تامل ندیده ام
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰
گلها ز من شکفته مگر بانگ بلبلم
شب چشم من نخفت، مگر شبنم گلم
خون در دلم همی کند از آب کوثرم
جا در دلش نمیکنم ار سحر باطلم
حسن تو بیتأملم از هوش میبرد
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۳۸ - در منقبت علی (ع)
چون گرد باد آه ز خاکم کشد علم
بر فرق روزگار فشاند غبار غم
چون دل بجای خویش بود کز نهیب درد
زین آشیانه طایر آرام کرده رم
در عهد من زدهر مجو خوش دلی که هست
[...]
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۸۱
از بس نشان دوری این ره شنیدهام
انجام را تصورِ آغاز میکنم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵۸
چون طبع شد فسرده، غزلخوان کجا شود
صائب ز خون مرده روانی مدار چشم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰۴
صد دل حریف یک غم فیروز جنگ نیست
من چون به نیم دل غم صددودمان خورم؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰۴
آخر مروت است که زاغان درین دیار
شکر خورند و من چو هما استخوان خورم؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰۴
در جبهه عزیمت من نور صدق نیست
چون تیر کج مگر به غلط برنشان خورم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰۴
هر قطره را کنم چو صدف گوهر خوشاب
من آن نیم که آب کسی رایگان خورم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰۴
آیینه عقیدت من صیقلی شود
هر چند خاکمال درین آستان خورم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰۴
درمان من ز برگ سبکبار گشتن است
زان پیشتر که سیلی باد خزان خورم