جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - وله
بستم چو زی گشاده رواق ملک کمر
شد آسمانم ابرش و خورشید زین زر
گردون به هدیه اخترم افشاند بر کلاه
دریا به رشوه گوهرم آویخت بر کمر
بر کف من نهاده شد از ماه نو حسام
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۸ - وله
تو کعبه معانی و او قبله صور
تو قلب آفرینش و او قالب ظفر
تو مدرک الحقایق و او کامل النظر
تو فتح باب خیری و او سد راه شر
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۳۱ - در تاریخ وفات نجف قلی خان فرماید
ای آن که بر مزار غریبان کنی گذار
آهسته پای نه که بود چشم و روی و سر
آهسته پای نه که به هر جا کنی گذار
بر پیکر لطیف عزیزی بود گذر
این خفته زیر خاک که خوارش نمود مرگ
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳
خندیدنش چو خنده شیر است در نظر
خندد ولی بگرید از آن خنده شیر نر
درد ز خنده زهره شیران پیل بر
ایدل نماز خنده شیرافکنش حذر
صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳
از مهر شاه سینه آن بندگان حر
همچون صدف بفلزم جانست پر زدر
چون هسنشان زکوی خرابات آبخور
خمخانه را کشند و نه چون خم شوند پر
صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳
بگرفتم و کشیدم چون جام را بسر
آتش گرفت جانم از آن باده سر بسر
فارغ شدم ز دغدغه خیر و خوف شر
ز آثار من نماند بجز صورتی اثر
صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵
دوشم که بود خاطر از آن موی مشک فر
مجنون صفت بوادی اندوه در بدر
ناگه بجان فتاد مرا آتشی دگر
یکباره زد بهستی موهوم من شرر
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - شاهد غیب
دارم ز دست چرخ همی شام تا سحر
جاری به گونه چشمه خونی ز چشم تر
پیچیده ام به دامن، ز اندوه فکر پای
بنهاده ام به زانو، ز انبوه فکر سر
در برّ فکرتم به شب و روز پی سپار
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل چهارم - ترکیببندها » شمارهٔ ۱ - شانزده بند عاشورایی
آه از دمی که دختر زهرا به چشم تر
در مجلس یزید، کشید آه از جگر
افکند سر به زیر در آن بزم، از حیا
می کرد زیر چشم، به هر جا نبی نظر
ناگه سر برادر خود را در آن میان
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۱۰۸ - خون جای اشک
یارب! به سوز سینهٔ طفلان بیپدر
یارب! به اشک چشم اسیران خون جگر
صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - قصیده در مدح شاه ولایت امیر مومنان(ع)
هر دم خدنک آفت صیاد روزگار
شیر ارژینی ز بیشه شیران کند شکار
این بختی مهیب چو شد مست وروم گرفت
اندر کف کسی نگذارددگر مهار
مغرور کیف عشرت جام جهان مشو
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه فرماید
نخلی که دست صانع کل کشت داد بر
خاک سیه ز لاله و گل گشت کان زر
شد پست پیش سرو چمن سرو کاشمر
گلبن نهاد افسر پرویز گل به سر
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه
گل را بماء قبطی ممزوج کرد طین
زد چون شبان سرخ سر از طور شاخسار
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه
ز آئینه من از می چون آفتاب زنگ
ای آفتابت آینه ماه میگسار
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه
افکن بجام خسروی ایماه میفروش
غم دیو و تو تهمتن و بط گرز گاو سار
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه
بهمن تو باش نار کف زر دهشت را
در جام جم بسوز برسم سفندیار
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه
چون لاله بهار دو روی پیاله کن
ای گونه ات معاینه چون لاله بهار
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه
جا بر هلال توسن خورشید می کنیم
از می شویم توسن خورشید را سوار
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه
از منبری که بی دم منصور دار به
با این ترانه تازه تر از منبرست دار
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه
ساری بخاکساری و قمری بپای بوس
در رقص و در ترنم از صعوه تا هزار