گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷

 

از زلف هر کجا گرهی برگشاده‌ای

بر هر دلی هزار گره برنهاده‌ای

در روی من ز غمزه کمان‌ها کشیده‌ای

بر جان من ز طره کمین‌ها گشاده‌ای

بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی

[...]

خاقانی
 

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

ای شمع به نشین که بپای ایستاده ای

باما نه در موافقت جام باده ای

تا تو نشسته بودی مجلس نداشت نور

ما چشم روشنیم که تو ایستاده ای

رازی که بر صحیفه دل می نگاشتی

[...]

ظهیر فاریابی
 

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

ای صبرم از فراق تو بر باد داده‌ای

دل در بلای عشق تو گردن نهاده‌ای

در شاهراه عشق تو دل بسته دیده‌ای

در بارگاه حسن تو جان هوش داده‌ای

در جنب نور روی تو خورشید ذره‌ای

[...]

مجد همگر
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۵

 

ای بار نازنین مگر از فتنه زاده‌ای

کامروز چشم فتنه‌گری برگشاده‌ای

در ملک حسن خسرو خوبان تویی ولیک

داد مرا تو از لب شیرین نداده‌ای

هستند در زمان تو خوبان گلعذار

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۳

 

تا کی دلا به دام غمش اوفتاده‌ای

صد داغش از فراق به جانم نهاده‌ای

تا چند جان به زلف دلاویز بسته‌ای

تا سیل خون ز دیده روانم گشاده‌ای

ای ماه مهربان چو سر زلف خویشتن

[...]

جهان ملک خاتون
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۲

 

ای سرو راستین که کُلَهْ کج نهاده‌ای

دی تازه گل که پرده ز عارض گشاده‌ای

از جنس آب و خاک نیی از چه گوهری

وز نوع جن و انس نیی وز که زاده‌ای

نازک‌تری ز برگ سمن ورنه گفتمی

[...]

جامی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶

 

من کیستم به دوزخ هجران فتاده‌ای

وز جرم عشق دل به عقوبت نهاده‌ای

تشریف وصل در بر اغیار دیده‌ای

با دل قرار فرقت دل دار داده‌ای

از جوی یار بر سر آتش نشسته‌ای

[...]

محتشم کاشانی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

ای جان تلخکام، خراب از چه باده‌ای

کز پا فتاده‌ایّ و دل از دست داده‌ای

ای دیده در مشاهده کیستی، که باز

هر سو به روی خود در حیرت گشاده‌ای

ای صبر، هر زمان ز زمان دگر کمی

[...]

میلی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۹۶

 

در خاک و خون کشید مرا ترک‌زاده‌ای

مژگان به نازبالش دل تکیه داده‌ای

بر بادپای وعده خلاقی نشسته‌ای

چون سیل در قلمرو دل‌ها فتاده‌ای

چون دزد خال، نقب به دل‌ها رسانده‌ای

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۹۷

 

ای آن که دل به عمر سبکرو نهاده‌ای

در رهگذار سیل میان را گشاده‌ای

کوری نمی‌رود به عصاکش برون ز چشم

خود خوب شو، چه در پی خوبان فتاده‌ای؟

پیراهنی که می‌طلبی از نسیم مصر

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۷

 

دل چیست واله نگه ترک زاده ای

از حلقه های چشم به دام اوفتاده ای

خواهم دل به دام محبت فتاده ای

صبر کمی و خواهش از حد زیاده ای

گشتیم اسیر و شیفتهٔ ترک زاده ای

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode