فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در صفت گوی بازی سلطان و مهمان شدنش بخانه یکی از فرزندان
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح خواجه بزرگ احمد بن حسن میمندی گوید
ای وعده تو چون سر زلفین تو نه راست
آن وعده های خوش که همی کرده ای کجاست
با من همه حدیث وفا داشتی عجب
آگه نبوده ام که ترا پیشه جز وفاست
دل بر تو بستم و بتو بس کردم از جهان
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - در مدح خواجه ابوعلی حسنک میکال نیشابوری
از باغ باد بوی گل آورد بامداد
وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد
گفتا من آمدم تو بیا تا بروی من
آزادگان ز خواجه بنیکی کنند یاد
خواجه بزرگ ابوعلی آن بی بهانه جود
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - در مدح شمس الکفاة خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - در وصفت بهار و مدح وزیر زاده ابوالحسن حجاج علی بن فضل بن احمد گوید
امسال تازه روی تر آمد همی بهار
هنگام آمدن نه بدینگونه بود پار
پار ازره اندرآمد چون مفلسی غریب
بی فرش و بی تجمل و بی رنگ و بی نگار
و امسال پیش از آنکه به ده منزلی رسید
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در وزارت یافتن وخلعت پوشیدن خواجه ابو علی حسنک وزیر گوید
نیک اختیار کرد خداوند ما وزیر
زین اختیار کرد جهان سر بسر منیر
کار جهان بدست یکی کاردان سپرد
تا زو جهان همه چو خورنق شد وسدیر
چون او نبوده اند، اگر چند آمدند
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - نیز در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر گوید
ای ترک دلفریب دل من نگاهدار
جز ناز و جز عتاب چه داری دگر بیار
تا کی بود بهانه و تاکی بود عتاب
این عشق نیست جانا جنگست و کارزار
هر روز نو عتابی ودیگر بهانه ای
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - نیز در مدح سیدالکفاة خواجه ابوعلی حسنک وزیر گوید
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - در مدح ابوبکر عمید الملک قهستانی عارض لشکر گوید
ای غالیه کشیده ترا دست روزگار
باز این چه غالیه ست که تو برده ای بکار
روی ترا به غالیه کردن چه حاجتست
او را چنانکه هست بدو دست بازدار
آرایشی بکار چه داری همی کزو
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غازی غزنوی
عید عرب گشادبه فرخندگی علم
فرخنده باد عید عرب بر شه عجم
سلطان یمین دولت و پیرایه ملوک
محمود امین ملت و آرایش امم
شاهی که تیره کرد جهان بر عدو به تیغ
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۴ - در مدح یمین الدوله محمود بن ناصرالدین
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - نیز در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید
گفتم مرا سه بوسه ده ای شمسه بتان
گفتا ز حور بوسه نیابی درین جهان
گفتم ز بهر بوسه جهانی دگر مخواه
گفتابهشت را نتوان یافت رایگان
گفتم نهان شوی تو چرا از من ای پری
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - نیز در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین گوید
تا پرنیان سبز بورن کرد بوستان
با مصمت سپید همی گردد آسمان
تابرگ همچو غیبه زنگار خورده شد
چون جوشن زدوده شد آب اندر آبدان
تا شنبلید زرد پدید آمده ست، گشت
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - در مدح شمس الکفات احمد بن الحسن میمندی
گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن
گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن
گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره
گفتایکی همه گره است و یکی شکن
گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - درمدح فخر الدوله ابو المظفر احمد بن محمد والی چغانیان و توصیف شعر گوید
با کاروان حله برفتم ز سیستان
باحله تنیده ز دل بافته ز جان
با حله ای بریشم ترکیب او سخن
با حله ای نگار گر نقش او زبان
هر تار او به رنج برآورده از ضمیر
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر
ای عهد من شکسته بدان زلف پر شکن
با ز این چه سنبلست که سر برزد از سمن
دامیست آن که از پی دل تو همی زنی
دام ار همی ز بهر دل من زنی مزن
چندین هزار حیله چه باید ز بهر دل
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح ملک زاده مسعود بن محمود بن سبکتگین
ای خانه مبارک و باغ بآفرین
فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمین
شاهنشه زمانه ملک زاده بو سعید
مسعود با سعادت و سلطان راستین
تابود بود و از پس این تابود بود
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در دعای سلطان و تقاضای ملازمت سفر گوید
ای بر گذشته از ملکان پایگاه تو
قدر تو بر سپهر بر آورده گاه تو
ماه منیر صورت ماه درفش تو
روز سپید سایه چتر سیاه تو
جان ملوک را فزع آید زتیغ تو
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح خواجه ابوسهل احمد بن حسن حمدوی گوید
سروی شنیده ای که بود ماه بار او ؟
مه دیده ای که مشک بپوشد کنار او ؟
من دیدم و شنیدم، این هر دو، آن بتیست
کاین دل هزار بار تبه شد به کار او
پر گوهرست ز آتش عشقش کنار من
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹ - در مدح سلطان محمود بن سبکتگین غزنوی
با من به شابهار به سر برد چاشتگاه
ماه من آنکه رشک برد زود و هفته ماه
گفت: این فراخ پهنا دشت گشاده چیست
گفتم: که عرضه گه شه بیعدد سپاه
گفتا: چه خوانم این شه آزاده را بنام ؟
[...]