مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۶
خواجه غلط کردهای در روشِ یار من
صد چو تو هم گم شود در من و در کار من
نبود هر گردنی لایق شمشیر عشق
خون سگان کی خورَد؟ ضیغَمِ خونخوارِ من
قلزم من کی کشد تخته هر کشتیی ؟
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۴
باز فروریخت عشق از در و دیوار من
باز ببرید بند اشتر کین دار من
بار دگر شیر عشق پنجه خونین گشاد
تشنه خون گشت باز این دل سگسار من
باز سر ماه شد نوبت دیوانگی است
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۳
ای که ندانی که چیست حالِ من و یارِ من
بیش ملامت مکن غافلی از کارِ من
چند بطون و ظهور عاشق و عینِ حضور
منتظران را وقوف نیست بر اسرارِ من
از من و از خود مگو کز شرفِ یار من
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶
عشق نورزیده بود جان سبکبار من
بر تو مرا فتنه کرد این دل بیکار من
گر خبر از درد من نیست ترا، در نگر
تا بتو گوید درست روی چو دینار من
ای که بیازردهای بیسببم بارها
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱
نیست جز اقرار عشق حاصل گفتار من
چهره به خونین رقم حجت اقرار من
عشق تو زآغاز کار برد قرار دلم
تا به چه گیرد قرار عاقبت کار من
خانه من پست شد رخنه به جان درفتاد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴۱
رهن می ناب شد، جبه و دستار من
رفت به باد فنا، خرمن پندار من
مطرب قانون عشق پرده دری ساز کرد
شد کف دریای خون پرده اسرار من
رشته عشق مجاز سر به حقیقت کشید
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱
نرگس بیمار تو گشته پرستار من
تا چه کند این طبیب با دل بیمار من
خفتهٔ بیدار گیر گرچه ندیدی ببین
چشم پر از خواب خویش دیدهٔ بیدار من
رسم تو عاشقکشی شیوهٔ من عاشقی
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » در منقبت و مدح حضرت خاتم النبیین و سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم
کرده تجلی بذات از درو دیوار من
واتش خورشید اوست گرمی بازار من
در سر این چار سوق اوست خریدار من
نیست بجز عشق او کیش من و کار من
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۵ - حدی
ناقهٔ سیار من
آهوی تاتار من
درهم و دینار من
اندک و بسیار من