گنجور

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - موقوفه و موقوفه‌خوار

 

گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار

کای تو سزای غضب کردگار

ای دل خودکامهٔ تو شیوه‌زن

ای زتو خون در جگر بیوه‌زن

ای دهنت باز به غیبت‌گری

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ اول

 

شاه جهان‌، پهلوی نامدار

ای ز سلاطین کیان یادگار

خنجر بران تو روز هنر

هست کلید در فتح و ظفر

تیغ کجت چون زپی نظم خاست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ دوم

 

پادشها قصهٔ پاکان شنو!

شمه‌ای از حال نیاکان شنو

جمله نیاکان تو ایرانی‌اند

جز پسر بهمن و دارا نیند

از عقب دولت سامانیان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ سوم

 

به‌به از این عهد دل‌افروز نو

عصر نو و شاه نو و روز نو

پادشها! از پس ده قرن سال

قرن تو را داده شرف‌، ذوالجلال

تاج کیان تا به تو خسرو رسید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ چهارم

 

پهلویا! یاد ز میراث کن

مدرسهٔ پهلوی احداث کن

پهلوی آموخته اهل فرنگ

خوانده خط‌ پهلوی از نقش سنگ

سغدی و میخی و اوستا همه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » مذمت مگس (ذوبحرین) » ای مگس!

 

ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر

ای همه از عقرب و افعی بتر

در ره و در خانه و صحرا و باغ

موجب دردسر و موی دماغ

قصهٔ پتیاره و مرگ سیاه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » مذمت مگس (ذوبحرین) » داستان «‌خرفستر»

 

بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان

گیری ازین دیو چه آه و فغان

خلقتش از دیو شد این‌ شوم ذات

کشتن وی زان بود از واجبات

مؤبدی این قصهٔ خرفستران

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » مذمت مگس (ذوبحرین) » خانه را پاک دار تا مگس نیاید

 

دعوت او مسکن پر چرک تست

مسکن پر چرک تو از شرک تست

پاکی و پاکیزگی از دین بود

مشرک و بیدین سگ چرکین بود

چون مگس از اهرمن آمد پدید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

تا شدم از گردش چشم تو مست

پای زدم یکسره بر هر چه هست

تا ابد اندر دل ساغر بود

عکس تو ای ساقی بزم الست

حسن تو تا شهرهٔ بازار شد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

ای به فدای تو من و هر چه هست

وی تو حقیقت بت و من بت پرست

دیگرم از غم نفسی هست نیست

از منت ای جان خبری نیست هست

خار بیابان جنون نی همین

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

تا شدم از گردش چشم تو مست

پای زدم یکسره بر هر چه هست

تا ابد اندر دل ساغر بود

عکس تو ای ساقی بزم الست

حسن تو تا شهرهٔ بازار شد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

ای به فدای تو من و هر چه هست

وی تو حقیقت بت و من بت پرست

دیگرم از غم نفسی هست نیست

از منت ای جان خبری نیست هست

خار بیابان جنون نی همین

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷

 

تا زده‌ام خویش به دیوانگی

یافته‌ام راه به فرزانگی

کی رسدم سلسله از زلف یار

گر نزنم خویش به دیوانگی

ریزد اگر خون من آن آشنا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - بسمه تعالی شانه

 

ای همه هستی همه هستی توئی

غیر تو کو تا که درآید دوئی

صورت و معنی صفت و ذات تست

نفی که سازم همه اثبات تست

ذات تو را نیست دوئی باصفات

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - ارسال رسل

 

زان همه ارسال رسل در سبق

تربیت نوع بشر خواست حق

کرد عبادات و ریاضات فرض

تا فلکی وصف شوند اهل ارض

نفس بهیمی ملکی خو شود

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ستایش

 

سعی بزرگان و مهان یاد باد

روح سلاطین جهان شاد باد

فخر بشر حیدر دلدل سوار

گفت چنین در کلمات قصار

کانکه جسور است بسلطان عهد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - سبب نظم کتاب

 

گر طلبی علت نظم کتاب

گویمت این نکته ز روی صواب

آنچه مرا در نظر آید همی

این بود و بس که اگر آدمی

خدمتی از نوع کند اختیار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - چشمه آب حیات

 

علم بود چشمهٔ آب حیات

علم بود معنی راه نجات

علم و کمال و هنر آموختن

به بود از سیم و زر اندوختن

چون بودت گنج نهانش کنی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - آیت کبری

 

ای بشر ای آیت کبرای حق

آینهٔ طلعت زیبای حق

ای بشر ای ماحصل ممکنات

ای تو گل سر سبد کاینات

ای در یک دانهٔ دریای دل

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - رؤیای صادقه

 

دوش مرا خواب بچشم پر آب

گشت هجوم آور و دیدم بخواب

در لگنی جامه یکی پیرزن

شست و فرو ریخت کف از آن لگن

بر سر کف خواست هزاران حباب

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۴۹
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
sunny dark_mode