سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۰
دشمن اگر دوست شود چند بار
صاحب عقلش نشمارد به دوست
مار همانست به سیرت که هست
ورچه به صورت به در آید ز پوست
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷
پشه چو پر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست
مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹
آنکه دلم شیفته روی اوست
شیفته تر می کندم این چه خوست؟
دوش بگفتم که دهانیت نیست
گفت که بسیار درین گفتگوست
به که رخ از خلق بپوشد، ازآنک
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۷ - صفت مردم شهر
هر طرفی سحر بیانی نوست
ریزهٔ چین کمتر شان خسروست
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
لیک دل آن شد که هوایی دروست
و ز طرفی بوی وفایی در اوست
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
زنده نه آن است که جانی دروست
اوست که از عشق نشانی در اوست
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
حسن نه نیکویی رنگ است و پوست
هر چه کند جای به دلها نکوست
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
نافه که بوییش نباشد به پوست
خون فشرده نتوان داشت دوست
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۷ - کینهٔ برادر و مهر دوست
دوست دهد جان خود از بهر دوست
من بکشم جان برادر ز پوست
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۱۲ - بهار و خزان طبیعت و شباهت طبیعت آدمی به آن
تازه شود لاله چو رخسار دوست
غنچهٔ نوخیز نگنجد به پوست
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹
نیست مرا دوستر از دوست دوست
اوست مرا دوست مرا دوست اوست
دم ز رخ دوست زند آینه
در نظر مردم از آن دوست روست
دل خم ابروی تو دارد هوس
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۲۰ - صحبت دوم با پیر صاحب تمکین و روشن شدن چشم مرید به نور عین الیقین
دیده جهان بین نشود جز به دوست
کور بود هر که نه بینا به اوست
عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۵ - در مدح مالک قاب و قوسین
اندکی اما گل مقصود از اوست
هر دو جهان از نفسش مشکبوست