گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

آنکه دلم شیفته روی اوست

شیفته تر می کندم این چه خوست؟

دوش بگفتم که دهانیت نیست

گفت که بسیار درین گفتگوست

به که رخ از خلق بپوشد، ازآنک

دیده بد آفت روی نکوست

هستی من رفت و خیالش نماند

این که تو بینی نه منم، بلکه اوست

عاشقم، ار گریه کنم عیب نیست

آب که بر روی من است آب جوست

بس که دل گمشده جویم به خاک

قامت من بین که چگونه دو توست

ترک جهان بینیم با وصل یار

کار جهان بین که چها آرزوست

خسرو از این گونه که در خود گم است

عاقبتش در طلب و جستجوست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

دشمن اگر دوست شود چند بار

صاحب عقلش نشمارد به دوست

مار همانست به سیرت که هست

ورچه به صورت به در آید ز پوست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
کمال خجندی

نیست مرا دوستر از دوست دوست

اوست مرا دوست مرا دوست اوست

دم ز رخ دوست زند آینه

در نظر مردم از آن دوست روست

دل خم ابروی تو دارد هوس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه