ای هوس آرای محبت شکن
عافیت انگیز ملامت فکن
عید صفت صورت شادی نگار
برگ طرب ساز چو طبع بهار
منع اثر کرده شمشیر غم
تشنه آسودگی وسیر غم
ناله گشاید نفس زمهریر
گریه کند طفل هوس مست شیر
زهر عدم کرده بجام حیا
تا بکی این دایگی از مدعا
در دلت از زخم اگر بسمل است
چشمه حیوان همه خون دل است
در دهن تیغ درا چون گهر
و زجگر درد برا چون اثر
نور دل از پرتو سوز دل است
دل که درو سوزنه مشت گل است
اخگر سوزان بصفا گوهر است
سرد شود توده خاکستر است
مرگ بود نشاه حرمان عشق
روح بود گوهری ازکان عشق
قطره خون چیست دل رنج دوست
دل که بود مغز گدازنده پوست
بی گهر آن دل که نه در محنتست
بی گهری اصل جمادیت است
برگ عمارت برویرا نیست
جمعیت از فرع پریشانیست
چشم بتان گر نبود مست رنج
گوهر دلها نبرد گنج گنج
سنبلشان گرنه پریشان بود
کی گهر افزوز دل و جان بود
مفلس راحت که نه رنجور درد
گنج خرابی که نه معمور درد
ای مگس شهد طرب جوش چند
سیر شو آخر هوس نوش چند
در چمنت فصل جوانی گذشت
عنبرت اندوده کافور گشت
شاهد دل در حرم سینه مرد
جوهر فیروزه بگنجینه برد
ظلمت دل مایه فشان بر ضمیر
وز نفست موج زنان ز مهریر
روح تو آسوده زتأثیر غم
طبع تو بی بهره زتدبیر غم
بی غمیت مایه رو زردیست
ریش سفیدیت زدم سردیست
من که زآغاز وجودم هنوز
نیمه گشا نامه بودم هنوز
بل صدفی بی در ناسفته ام
صورت معنی نپذیرفته ام
بسکه درین غمکده لاجورد
ناله فشانیم زدل مست درد
از دل شب تا بلب صبحدم
ناله فرو ریخته بر روی هم
در ازل این مزرع غم کشته اند
حله حورم ز ازل رشته اند
عشوه نما شاهد هستی لقب
بود زبوس عدم آلوده لب
بلکه عدم نیز جنین در نقاب
بر اثر جوهر خود در شتاب
مایه لذت ز بقا میگرفت
مرغ ملامت زهوا میگرفت
مرغ الم نغمه بر او میسرود
شاهد غم بوسه از او میربود
زمزمه سور بلب میشکست
نیش ملامت بادب میشکست
طره آشوب طرازنده بود
برقع تشویش برافکنده بود
ما الم افشان و ملامت شعار
فتنه در آغوش و بلا در کنار
در تو هم این نشاه هویدا بود
هستیت آغشته سودا بود
لاجرم از هر چه به دست آوری
میکندت بر دگری رهبری
گرنه غبار در لیلی شوی
وای بحالت که تسلی شوی
کفر بود گر طلبی غیر دوست
مغز بدست آر و بینداز پوست
سبحه و زنار ز هم واشناس
دیده عرفان بگشا در لباس
جز طلب دوست مرو پیچ پیچ
دوست طلب دوست دگر هیچ هیچ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی پیچیدگیهای عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. شاعر با نگاهی اندوهناک به عشق اشاره میکند و به زیباییهای ظاهری و شادیهای لحظهای اشاره میکند، در حالی که در پس آن غم و رنجی عمیق نهفته است. او عشق را همچون شمشیری میبیند که میتواند درد را ایجاد کند و از طرفی نشانهای از وجود حیات و وجود احساسات عمیق در انسانهاست.
شاعر در این اثر به تضاد بین خوشیهای ظاهری و غمهای درونی میپردازد و بیان میکند که واقعیات عاطفی انسان در زیر سطحی از شادیها پنهان است. عشق را به عنوان منبعی از درد و در عین حال زیبایی توصیف میکند و توصیه میکند که در جستجوی حقیقت و عمیقترین تجارب عاطفی، باید به دوست طلب کرد و از دنیای ظاهری و ملامتها فاصله گرفت.
در نهایت، او از اهمیت دوستی و عشق حقیقی صحبت میکند و تأکید میکند که در این مسیر تنها جستجو برای عشق واقعی ممکن است انسان را از اندوه رهایی بخشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که با آرزوهای عاشقانهات میخواهی دل مرا به درد بیاوری، دلم را نشکن و باعث دردسرم نشو.
هوش مصنوعی: عید نماد زیبایی و خوشی است که مانند بهار روح را شاداب میکند و شوری و نشاط را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: غم همچون شمشیری تند و خطرناک است که مانع از رسیدن به آرامش و آسایش میشود؛ به طوری که هیچگاه سیر نمیشود و همچنان تشنهی آسودگی باقی میماند.
هوش مصنوعی: نفس از سرما به زاری میافتد و کودک به خاطر میل و آرزوی خود، مانند کسی که تحت تأثیر عشق و شوق است، گریه میکند.
هوش مصنوعی: زهر گمنامی و عدم، در جام حیا ریخته شده است؛ تا کی این نگهداری و محافظت از دعوت و ادعا ادامه خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: اگر در دل تو زخمی وجود دارد که مانند جانوری در حال جان دادن است، همواره چشمهای از خون دلت را خواهد تراوید.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موضوعی میپردازد که در آن، زیبایی و ارزش گوهرها با خطر و درد ناشی از زخمها و رنجها در ارتباط است. به این معنا که در نظر دارد نشان دهد که برخی از زیباترین و ارزشمندترین چیزها، ممکن است به سبب رنج و سختیهایی که تحمل شدهاند، به دست آیند.
هوش مصنوعی: روشنایی قلب ناشی از شعلهای است که در دل وجود دارد و دل، مانند گلی است که در آن سوز و دردی نهفته است.
هوش مصنوعی: آتش سوزان که از زیبایی و شفافیت برخوردار است، با گذشت زمان و سرد شدن به تودهای از خاکستر تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: مرگ، نشانهای از ناامیدی در عشق است و روح، همچون گوهری از عمق عشق به شمار میآید.
هوش مصنوعی: قطره ای از خون چه ارزشی دارد در دل رنج کشیده دوست؟ دل چه به حساب میآید وقتی که مغز، پوست را ذوب میکند؟
هوش مصنوعی: دل بیگهر کسانی که در درد و رنج نباشند، خالی و بیارزش است، و این بیارزشی نشانه خامی و بیحالی آنهاست.
هوش مصنوعی: بنا بر روی برگ ساختمان وجود ندارد و جمعیت به خاطر بی نظمی و سردرگمی پراکنده است.
هوش مصنوعی: اگر زیباییهای دلربا وجود نداشتند، شکست و رنج دلها نیز نمیتوانست گنجی را از آنها به سرقت ببرد.
هوش مصنوعی: اگر سنبلها زیبا و مرتب باشند، پس چرا دل و جان انسانها مضطرب و آشفته است؟
هوش مصنوعی: بیپولی نه راحتی به همراه دارد و نه رنج و درد. حتی در وضعیتی که زندگی به ظاهر خوب و آرام باشد، در واقع، درد و مشکلات در کمین هستند.
هوش مصنوعی: ای مگس، چرا به دنبال لذتهای زودگذر هستی؟ چرا از نوشیدن شربت طرب و شادی خود را سیر نمیکنی؟
هوش مصنوعی: در باغ تو، دوران جوانی به پایان رسید و چهرهات گویی با پودر خوشبوی کافور پوشانده شده است.
هوش مصنوعی: زیبایی دل به صورت شگفتانگیزی در گوشهای از سینه انسان وجود دارد، مانند این که گوهر با ارزش فیروزهای را در یک گنجینه نگهداری کردهاند.
هوش مصنوعی: دل تاریک سبب میشود تا افکار و احساسات درونی انسان به شدت تحت تأثیر قرار گیرند و از عمق وجودش احساسات و عواطف موج بزند.
هوش مصنوعی: روح تو از تأثیرات غم راحت است و طبیعت تو از تدبیر غم بینصیب است.
هوش مصنوعی: بدون نگرانی و غم، چهرهات رنگ و رویی شاداب دارد، اما زمانی که غم و ناراحتی بر تو سایه افکند، پیر و بیروح میشوی.
هوش مصنوعی: من که از آغاز وجود خود هنوز در تلاش برای باز کردن رازهای زندگی هستم و به درک کامل نرسیدهام.
هوش مصنوعی: من همچون صدفی هستم که هنوز در آن باز نشده و به معنای خود نرسیدهام.
هوش مصنوعی: ما در این عالم پرغمی که مانند لاجورد رنگین است، آنقدر ناله و افسوس سر میدهیم که دلمان از درد به تپش میافتد.
هوش مصنوعی: از دل شب تا صبح زود، نالهها و غمهای زیادی بر هم انباشت شده است.
هوش مصنوعی: در آغاز خلقت، این دنیای پر از غم را به وسیله حوریان زینت دادهاند و از همان ابتدا سرنوشت این عالم رقم خورده است.
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبای هستی، تو به زیبایی و دلربایی از وجود خود خبر میدهی، همانطور که لبهای آلوده به عدم تو را به نمایش میگذاری.
هوش مصنوعی: عدم نیز در حالتی شبیه به جنین، به خاطر ذات و ماهیت خود در حرکت و شدتی دائمی است.
هوش مصنوعی: پرندهی ملامت از زندگی لذت میبرد و از هوسها دور میشد.
هوش مصنوعی: پرندهای که از درد و غم میخواند، شاهدی که از آن بوسه میگیرد و در دلش اندوه دارد.
هوش مصنوعی: صدای نرم و دلنواز شادی، انتقاد و سرزنش را نادیده میگیرد و پاره میکند.
هوش مصنوعی: موهای معترضان به زیبایی و جذابیت درخشانی هستند که حجاب و پوشش را برهم زده و به شوق و هیجان میآورند.
هوش مصنوعی: آنچه که در این دنیا میگذرد، گاهی بیثمر و گاهی سرشار از درد و رنج است. در این مسیر، دیگران ممکن است ما را به خاطر مشکلاتمان سرزنش کنند، در حالی که ما در میان چالشها و گرفتاریها در حال تلاش برای عبور هستیم.
هوش مصنوعی: در وجود تو نیز نشانهای از این حالت مشاهده میشود، وجودت در عشق و جنون غرق شده است.
هوش مصنوعی: هر چه به دست میآوری، تو را در مقام رهبری نسبت به دیگران قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر غبار و کثیفی بر لیلی بنشیند، وای به حال تو که آرامش نخواهی یافت.
هوش مصنوعی: اگر دنبال چیزی جز دوست هستی، درواقع کافر هستی. پس مغز و عقلت را به کار بگیر و آنچه که غیر از دوست است را کنار بگذار.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تمایز بین دو چیز اشاره میکند: سبحه، که نماد و نشانهای از روحانیت و معنویت است، و زنار، که در برخی فرهنگها نشانهای از دین یا فرهنگ متفاوت است. شاعر از ما میخواهد که با چشم بصیرت و درک عمیق، به درون این دو موضوع توجه کنیم و پی به واقعیات عرفانی و معنوی بزنیم، در حالی که در ظاهر آنها ممکن است تفاوتهایی وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، معنای عمیق و واقعی زندگی، فراتر از ظواهر و نمادهاست.
هوش مصنوعی: بجز خواستن دوستی، به هیچ سمتی نرو؛ در جستجوی دوست باش و بس، هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.