گنجور

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲ - شاه و جام

 

‎آب مرا جانب آن سنگ برد

‎وین سرِ بی ترسم بر سنگ خورد

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۶ - نکته

 

دل به کف غصّه نباید سپرد

اوّل و آخر همه خواهیم مُرد

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه

 

لیک نفاق آمد و کرد آنچه کرد

تا که فتادیم بدین رنج و درد

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی

 

شحنه ‌حکایت ‌به ‌ملک‌ عرضه کرد

شاه ‌عجب ‌داشت ‌از آن هر سه‌ مرد

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - موقوفه و موقوفه‌خوار

 

گر نخورم من دگری می‌خورد

ور نبرم من دگری می‌برد

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - رؤیای صادقه

 

جلوه همی کرد چه بستان ورد

سرخ و بنفش آبی واسپید و زرد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - اشتر و گله

 

زان کله دان از ره خشم و نبرد

عزم برون کردن آن گله کرد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - ماست کش و یخ کش

 

روزی از آنجمله که او ماست برد

بر سر خوان قاضی از آن ماست خورد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - قدک و صباغ

 

بر حسب وعده دکر روز مرد

جا به در دکهٔ صباغ کرد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۱ - در مذمت نوشابه

 

وقت خود آن لحظه غنیمت شمرد

هرچه که میخواست از آن خانه برد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۱ - در مذمت نوشابه

 

شد چو به تاثیر می‌از عقل فرد

هیچ نداند که چه گفت و چه کرد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - ماهی و صدف

 

پند و نصیحت به تو ز اهل خرد

آب محیط است که ماهی خورد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - خودبینی

 

نخوت خود بینیش از راه برد

پای پی سرکشی اینسان فشرد

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۴
۵
۶
sunny dark_mode