حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰
سحر بلبل حکایت با صبا کردکه عشق روی گل با ما چهها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل افتادوز آن گلشن به خارم مبتلا کرد
غلام همت آن نازنینمکه کار خیر بی روی و ریا کرد
من از بیگانگان دیگر ننالمکه با من هر چه کرد آن آشنا کرد
گر از سلطان طمع کردم خطا بودور از […]

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲
خوشا آنکو انابت با خدا کرد
بحق پیوست و ترک ماسوا کرد
خوشا آنکو دلش شد از جهان سرد
گذشت از هر هوس ترک هوا کرد
خوشا آنکسکه دامن چید از غبار
بیار واحد فرد اکتفا کرد
خوشا آنکسکه فانی گشت از خود
ز تشریف بقای حق قبا کرد
خوشا آنکو در بلا ثابت قدم ماند
بجان و دل بعهد او وفا کرد
خوش […]

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
صبا از زلف مُشکین عُقده وا کرد
مرا سرگشته چون باد صبا کرد
بنازم طعنۀ بیگانگان را
که آخر با تو ما را آشنا کرد
کنون آن شاخ مرجان را توان یافت
که در خون مردم چشمم شنا کرد
قیامت قامت من تا به پا خاست
قیامتها از آن قامت به پا کرد
غبارا غارت دین و دل ما
خدا کِی بر نکورویان روا […]
