قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری
ستوده شاه شدادی که دولت زو سر افرازد
گزیده میر بهرامی که ملکت زو همی نازد
نبرده بوالحسن کاحسان ز گیتی باد دلش سازد
علی کز همت عالی بگردون بر همی تازد
هزاران خیل جنگی را بیک کوشش براندازد
[...]

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰
سوار صبحدم هر روز کز مشرق برون تازد
سپر برگیرد و شمشیر و با من جنگ آغازد
به خون حنجرم خنجر بیالاید سحرگاهی
به قصد خون به بالین هنرمندی دگر تازد
از آن دونی که گردون راست اندر نام و در همت
[...]

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰ - چون برقع بر اندازد
تعالی الله چه حسنست این که چون برقع براندازد
اگرباشد دل از آهن که همچون موم بگدازد
همه خوبان به حسن خویش می نازند
چنان باشد که حسن او به روی خوب می نازد
بود رسم پری رویان که با دیوانگان سازند
[...]

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷
چنین کان ترک عاشقکش به حسن خویش مینازد
سزد کز غایت حشمت به حال من نپردازد
به راهش خاکم ای دیده بزن بر آتشم آبی
که ترسم توسنش را ز آتش دل نعل بگدازد
عجب تند است رخش او که گردش درنمییابد
[...]

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰
ز شوقت سوختم هرکس به کویت خانهای سازد
چه خوش باشد که از خاکستر من طرحش اندازد
اگر در کلبه ام همسایه رو آرد پی آتش
چنان سوزد ز آه من که با آتش نپردازد
تنم ویرانه درد است و مرغ دل در او چغدی
[...]

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰
گر آن خورشید روزی بر سر من سایه اندازد
رقیبش همچو ابری آید و روزم سیه سازد
گرفتارم بدست نازنینی کز هوای خود
مرا چون زارتر بیند بخوبی بیشتر نازد
چنان خوبی که گر آیی میان مجلس خوبان
[...]

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۵
چو میرم شمع من گر بر مزارم پرتو اندازد
فلک هر ذره از خاک مرا پروانهای سازد

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴ - شاهمیرزا
شهابآسا نگاهم از سپهر دیده میتازد
تماشا در بساط عارضش شطرنج میبازد
الا شاهی که فرزینوَش رقیب کج به او همدم
مرا او بیگنه از راستی رخمات میسازد
همین بار غمش عمریست همچون فیل بر دوشم
[...]
