گنجور

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

الا یا ایها المَهدی مدامَ الوَصل ناوِلها

که در دوران هجرانت بسی افتاد مشکل‌ها

صبا از نکهت کویت نسیمی سوی ما آورد

ز سوز شعله شوقت چه تاب افتاد در دل‌ها

چو نور مهر تو تابید بر دل‌‏های مشتاقان

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

اگر آن شاه دین پرور نوازد خاطر ما را

به تشریف قدومش خوش برافشانیم جانها را

ز مهر ناتمام ما جناب اوست مستغنی

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن نور روز افزون که مهدی داشت دانستم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

مرا شوق حضور او ز سر بیرون نخواهد شد

قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

نه من تنها که خلقی از خدا این آرزو دارند

مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد

مرا روز ازل کاری به جز شوقش نفرمودند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

درخت مهر اهل البیت نور دل به بار آرد

نهال بغض ایشان رنج‏‌های بی‏‌شمار آرد

مشو غافل ز جاه سروری وز رتبه ایشان

که درد سرکشی آخر از این مستی خمار آرد

به جای صاحب کوثر، قسیم جنت و نار است

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

خداوندا مرا برهان ز دنیا و شر و شورش

به فضل خود نجاتم ده ز کنج آن دل کورش

بده توفیق حکم و حکمت و اخلاص در طاعت

لقای صاحب الامر و تمتع بردن از نورش‏

امید وصل او دارد مرا در بند این نشأه

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

اماما در فراقت شد هزاران رخنه در دینم

بیا یک بار دیگر کن ز نو اسلام تلقینم

به آن مستظهرم جانا که دل مأوای تو گردد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حورالعین

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

اماما پای نه تا آنکه در پایت سراندازیم

نثار خاک راهت را دل و جان و زر اندازیم

جهان تیره پر ظلم را از هم بیفشانیم

فلک را سقف بشکافیم و طرح دیگر اندازیم

یکی از عقل می‌‏لافد یکی طامات می‌‏بافد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

بسی شوق تو در دل هست و می‌‏دانم که می‌‏دانی

که هم نادیده می‏‌بینی و هم ننوشته می‏‌خوانی

نداند قدر تو سنّی که از اوهام بیرونی

نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی

ملک در سجده آدم زمین بوسید و نیت کرد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

سحر با باد می‌‏گفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است

بدین راه و روش می‌‏رو که با دلدار پیوندی‏

قلم را آن زمان نبود که سرّ عشق گوید باز

[...]

فیض کاشانی
 
 
sunny dark_mode