گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

زشورانگیز خالی گشته حاصل دانه ی اشکم

که مرغ وصل هرگز گرد دام من نمی گردد

چنان زهر فراقی ریختی در ساغر جانم

که مرگ از تلخی آن گرد جان من نمی گردد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

نصیبم گشته چندان تلخکامی بعد هر کامی

که ممنونم زگردون گر به کام من نمی گردد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

اگر در پایت افکندم سری عیبم مکن کآندم

چنان بودم که از مستی زسر نشناختم یارا

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

ترا ایزد همی گوید که در دنیا مخور باده

ترا ترسا همی گوید که در صفرا مخور حلوا

زبهر دین نبگذاری حرام از گفته ی یزدان

ولیک از بهر تن مانی حلال از گفته ی ترسا

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم

 

تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم

کنون میمیرم و از من تب زنار می ماند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش دوم - قسمت اول

 

به اسرار حقیقت نیست جز پیر مغان دانا

له فضل علی اهلی النهی علما و عرفانا

زمانی گوش بر گفتار او نه تا یقین دانی

که جز تلبیس نبود حاصل تدریس مولانا

اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت اول

 

مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را

که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

دگر از درد تنهائی بجانم، یار می باید

دگر تلخ است کامم شربت دیدار می یابد

زجام عشق او مستم دگر پندم مده ناصح

نصیحت گوش کردن را دل هشیار می باید

مرا امید بهبودی نمانده ای خوش آن روزی

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

به محشر گر بپرسندت که خسرو را چرا کشتی

سرت گردم چه خواهی گفت تا منهم همان گویم؟

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

گر امروز آتش شهوت بکشتی بیگمان رستی

و گرنه تف این آتش ترا هیزم کند فردا

چو علم آموختی از حرص آن گه ترس اندر شب

چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا

سخن کز روی دین گوئی، چه عبرانی چه سریانی

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش دوم - قسمت اول

 

نه از رحم است اگرتر ساخت جانان چشم فتان را

برای کشتن من آب داده تیغ مژگان را

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش دوم - قسمت اول

 

ترا تاهست ناهموارئی در خود غنیمت دان

درشتیهای دور چرخ را کان هست سوهانش

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

به نان سازند مردم رام هر سگ را ولیکن تو

اگر خواهی که گردد رام نفس سگ مده نانش

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

حلالت باد هر عشرت که کردی آذری در عشق

که خوش مردانه رفتی جان من عاشق چنین باشد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

چو تاثیری ندارد جز فراموشی برش قاصد

بنام غیر گوید کاش پیغامی که من دادم

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول

 

زیمن عشق بر وضع جهان خوش خنده ها کردم

معاذالله اگر روزی به دست روزگار افتم

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت اول

 

نگردد تا فراموش آنچه گفتی دردمندان را

بر انگشت تو میخواهم که بندم رشته ی جان را

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول

 

تو نام نیک حاصل کن در این بازار ای زاهد

که در کوئی که ما هستیم، نام نیک بدنامی است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم

 

نمودم باغبان را سرو، از او جستم نشان تو

که نامد این چنین نخلی به گشت بوستان تو

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حورالعین

اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

شیخ بهایی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode