گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

دل از...گان بر کن که این خار

نیارد جز گل...گی بار

بدین...مردم آزمودم

نه رامش زآشتی خیزد نه پیکار

ازین...گانم هر سر موی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

به پیری مر مرا دل زان جوان رست

خلاف کیش از تیری کمان جست

توام سودی به خط آسمان پای

چه برسایم زدست آسمان دست

کشی بر جای ماهی مه به قلاب

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

مهش رست از خط مشکین نقابی

برآمد آسمانی ز آفتابی

کند کافر به آسانی مسلمان

جز آن...خط مشکل کتابی

زنخدانش ز چشمم شط خون راند

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱ - به محمد علی خطر فرزند خود نگاشته

 

مبادا آنکه او کس را کند خوار

که خوار او شدن کاریست دشوار

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۲۸ - به سرکار اجل امجد والا نگاشته

 

برآرد روزگارت از سه لب کام

لب جوی و لب یار و لب جام

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۴۱ - از قول محمد صادق بیک کرد به میرزا اسمعیل هنر نگاشته

 

طفیل خود ستایندم گدایان سر کویش

مگر افتاد بر من سایه دولت همائی را

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۴۴ - به میرزا اسمعیل هنر نگاشته

 

نشاید برد انده جز به انده

که نتوان کوفت آهن جز به آهن

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۶۸ - به میرزا ابراهیم دستان پسر خود نگاشته

 

مبادا آنکه او کس را کند خوار

که خوار او شدن کاری است دشوار

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۸۴ - به یکی از بزرگان نگارش رفته

 

شکفتن پنجه پژمردگی تافت

و زان تیمار و تب آسودگی یافت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۸۹ - به یکی از نزدیکان خویش نگاشته

 

برون از پرده چنگ و چغانه

دراز کیش چمانی و چمانه

تهی از ننگ افسون و فسانه

به خوشتر شیوه شیوا ترانه

سرایم بر سرودی دوستانه

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۹ - به دوستی نگاشته

 

چو گیری جام و دولت کامرانی

سرا بر ما سرود خسروانی

برآرد روزگارت از سه لب کام

لب یار و لب جوی و لب جام

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۶ - به میرزا حسن مطرب نگاشته

 

نه تنها رامش از دیدار خیزد

بسا کین دولت از گفتار خیزد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۳ - به دوستی نگاشته

 

چنان باد از درنگ آمد ستایش

سپهر و خاک آتش برد و آبش

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۹ - به دوستی نگاشته

 

اگر روزی به دانش بر فزودی

ز نادان تنگ روزی تر نبودی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۸ - به دوستی نوشته شد

 

چو گیری جام رامش کامرانی

سراید با سرود خسروانی

برآرد روزگارت از سه لب کام

لب یار و لب جوی و لب جام

یغمای جندقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode