گنجور

 
یغمای جندقی

مهش رست از خط مشکین نقابی

برآمد آسمانی ز آفتابی

کند کافر به آسانی مسلمان

جز آن...خط مشکل کتابی

زنخدانش ز چشمم شط خون راند

چهی انگیخت دریا از حبابی

گذشتت سنبل از خرمن به خروار

به مشتی خوشه چینان را نصابی

مگر من کت ز لب قانع به هیچم

ندیدم تشنه آسود از سرابی

رخ از شرم خطش خوی کرد و بشکفت

گل رنگینی از مشکین گلابی

مگر سردار کان دل بر دلم سوخت

نسوزد هیچ آتش از کبابی

 
 
 
باباطاهر

الهی دل بلا بی دل بلا بی

گنه چشمان کره دل مبتلا بی

اگر چشمان نکردی دیده بانی

چه داند دل که خوبان در کجابی

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
انوری

سرخس از جور بی‌آبی و آبی

دریغا روی دارد در خرابی

ز بی‌آبی خلاصش دادی اما

خداوندا خلاصش ده ز آبی

عطار

درآمد از در دل چون خرابی

ز می بر آتش جانم زد آبی

شرابم داد و گفتا نوش و خاموش

کزین خوشتر نخوردستی شرابی

چو جان نوشید جام جان فزایش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه