بدین قول اتفاق اهل دین است

یقین میدان که این گفته چنین است

نشان چشم و سمع جان همین است

کسی داند که او صاحب یقین است

هر آن نقشی کز آن نور مبین است

تمامت رحمة للعالمین است

همه گفتارها از بهر این است

که در مردن یقین عین الیقین است

سخن اینست تا آخر چنین است

کسی داند که چون ما پیش بین است

اگر مرد رهی ماهی چنین است

چنین خواهد بدن فردا یقین است

حقیقت شیخ بازاری چنین است

تماشاگاه مرد راه بین است

سخن کز عشق آید آن یقین است

که بیشک ذات رب العالمین است

کسی داند که در کل پیش بین است

که این گنج الیقین عین الیقین است

سرانجام همه عالم چنین است

کسی داند که در عین الیقین است

یقین من کنون عین الیقین است

نمود عشق جانان این چنین است

بمیر ای شیخ کین عین الیقین است

که این عین الیقین راه بین است

مشو غافل که این معنی یقین است

که او در اندرونت پیش بین است

نمود او مرا اینجا یقین است

که اینجا عقل کلم پیش بین است

مرا از زندگانی حاصل این است

که درجان و دلم عین الیقین است

محمد رحمة للعالمین است

علی بیشک صفات اندر یقین است

حقیقت عشق تو بالای دین است

که سر کل ترا عین الیقین است

حقیقت وصل صورت آخرین است

ولی جان در صفاتم پیش بین است

بدستم آسمانها و زمین است

مرا خورشید در مهر نگین است

ز دانائی خود بینا یقین است

که نور نور بودت پیش بین است