همه رنج من از بلغاریان است

که مادامم همی باید کشیدن

گنه بلغاریان را نیز هم نیست

بگویم گر تو بتوانی شنیدن

خدایا این بلا و فتنه از تست

[...]

حجاب عقل اگر مانع نباشد

بود آسان به وصل او رسیدن

طریقت چیست عیبِ راه دیدن

کم آزاری سبکباری گزیدن

چه می‌خواهند از این محمل کشیدن

چه می‌جویند ازین منزل بریدن

گهی در دامن صحرا دویدن

گهی در گوشهٔ خلوت خزیدن

لا نتوان به زلفش آرمیدن

از این زنجیر بهتر پا کشیدن

تو ای فایز مکن بازی به زلفش

که این مار آخرت خواهد گزیدن

باو گفتن حدیث و زو شنیدن

جز او در جهر و سر خود ندیدن

از آن آوازه و لشگر کشیدن

وز آن صف‌های دشمن را دریدن

بعین مقصد اقصی رسیدن

بچشم یار روی یار دیدن

ولی از بعد بار یار چیدن

درخت ذکر را باید بریدن

مسلمانی غم دل در خریدن

چو سیماب از تپ یاران تپیدن

حضور ملت از خود در گذشتن

دگر بانگ «انا الملت» کشیدن

از او جفتک زدن از من تپیدن

از او پُر گفتن از من کم شنیدن

بباید دلبری زیبا گزیدن

درو دیدن، جهان یکسر ندیدن

مرا عمری بتاریکی پریدن

به از یک لحظه روی مهر دیدن

ز دنبال نو آموزان دویدن

شدن استاد درس چینه چیدن

چه سود از جستن و گردن کشیدن

چمن را از شکاف و رخنه دیدن

چه زیبائی بهنگام چمیدن

چه دانایی بِوَقت چینه چیدن

مرا هم هست امید رهیدن

بمانند تو، در گردون پریدن