گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

کزیشان دایگانی جست شهرو

سرای خویش را پر کرد زاهو

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۲ - باز گشتن شاه موبد از کهستان به خراسان

 

چو آذرباد و فرخزاد و ویرو

چو بهرام یل و ساسان و گیلو

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس

 

چنان آمد به نزد ویس بانو

که آید دردمندی پیش دارو

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

شنیده‌ستم که آن بدمهر بدخو

دگر باره شد اندر بند ویرو

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

گهی گویی که با تو بود ویرو

کنی دیدار ویرو بر من آهو

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

جوانمرد هنرمند و بی آهو

مرو را دستگاهی سخت نیکو

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۱ - آگاهى یافتن موبد از قیصر روم و رفتن به جنگ

 

بمانده‌ستم به دست این سه جادو

برین دردم نیفتد هیچ دارو

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

نترسیدی دلم زان مار جادو

به فرّ کردگار و زور بازو

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

همی دانست زرین گیس جادو

که درد رام را ویس است دارو

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۷
sunny dark_mode