گنجور

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

جهان می‌گشت با خیلی گروهی

که تا روزی رسید آخر بکوهی

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

شنیدم من که شبلی با گروهی

همی شد در بیابان تا به کوهی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه

 

زمانی بود گاوی همچو کوهی

ازان دریا برامد با گروهی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو

 

بداد از بیخودی جان بی ستوهی

بیک جو زهر مردی همچو کوهی

عطار
 

عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۲۵ - در بیان قوتهای معنی

 

بدان قوت قوام هر گروهی

بود پاینده زان قوت شکوهی

عطار
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۰ - قصه فرهاد

 

برین یک دست قصرم، هست کوهی

که هست اندر دلم از آن ستوهی

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد

 

و زین کاهم نباشد جز ستوهی

که این که در ره من هست کوهی

سلیمی جرونی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۹

 

ز نظم نکته را نان سلف هست

اگر چه در دل مردم شکوهی

دگر هم داستان سنجان نازک

که حالا در میان باشد گروهی

اگر من شرح درد خویش گویم

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 
 
sunny dark_mode