ورا دانند قوم اظلال اسما

بمعنی جنه‌‌القلب است آنجا

بود آن حکمت مجهوله کاصلا

بخاص و عام وجهش نیست پیدا

ز بس بد در تجرد فرد و یکتا

بدون والد آمد او بدنیا

شود گویند مهدی چون هویدا

مسیح آید به تعظیمش ز بالا

از و ارباب و مربوبات یکجا

کنند ادراک فیض اندر تمنا

دگر جیریل باشد روح‌الالقا

هم او ملقی القلوب از غیب اعلا

شود نور حیاه از قلب انشا

نماید پس سرایت اندر اعضا

دگر نفعش فزون شد درمداوا

دگر دهنش ز ادهان باشد اصفا

یکی از یار بیند روی زیبا

یکی لطف و اشارتها و ایما

بود سبخه هبا یعنی هیولا

که واضح نیست کونش در تقاضا

افق باشد مبین در رتبه آنجا

تجلیهای اسماء راست مبدا

بود آن سمسمه نزد اطبا

که چون کنجد بود در چشم بینا

بدنیا و آخرت پنهان و پیدا

فنا فی‌الله گردید او بیکجا

همه عمرت بهر روزی بهر جا

گذشت اندر تمنا و تقاضا

وجودی بهر ممکن نیست الا

بمحض اعتبار و نسبت از ما

بود هم عالم جبروت اعلا

ز عالمها صفات‌الله و اسما

عبادله بنزد مرد دانا

بوند اهل تجلیات اسما

کشاند بسط وسعت را بصحرا

نشاند بسط جنبش را بدریا

نبیند او خلل در شیئی الا

کند مسدودش ار دارد تقاضا

تو عبدالباعث آنرا دان که احیا

نماید قلب او را حق تعالی